سامسای عاشق / کاش گل آفتابگردان بودم / درباره موراکامی

سامسای عاشق داستانی است که مسخ کافکا را به صورت وارونه تعبیر می کند . هاروکی موراکامی نویسنده بزرگ ژاپنی با نگارش این داستان بار دیگر بر اهمیت اندیشه کافکا در نگرش به زیستن و چرایی آن تاکید گذاشته است . این داستان که در قالب یک کتاب جیبی توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است روایت گر داستان انسانی است که در شرایطی ویژه و نامعلوم از خواب مرگ بیدار می شود . او در اتاقی چشمانش را باز می کند که پنجره هایش را با چوب پوشانده اند و نفوذ نور در آن اتاق اولین نشانه های تولد سامسا را برمی انگیزد .

آموختن

نگاه کافکا به زندگی نه تنها در ادبیات بلکه در افکار حقیقی او سوم شخص بوده . اما این سوم شخص در قالب موجودی غیر از انسان به انسان ها و رفتارشان با جغرافیای اطرافشان می نگرد و بسیاری از عادات و نشانه های انسانی برای او امری عجیب و جذاب به نظر می رسد . هاروکی موراکامی اما نگاه تحلیل گرانه ای به این موضوع دارد . او با نگارش «سامسای عاشق» نه تنها نسبت به آموخته هایش از کافکا ادای دین می گند بلکه نگاه و شیوه پرداخت ادبی کافکا به موضوعات را مورد نقد قرار می دهد . سامسا در ابتدای تولد خود به فکر این می افتد که اگر یک ماهی یا گل آفتابگردان بود در آرامش به زندگی خود ادامه می داد اما با گذشت زمان و عادت متوجه آن می شود که پرسش های زیادی مانند : تانک ها ، بلبشوی اتفاق افتاده در بیرون و شکم بند پیرزن ، دارد که سالها برای یافتن جوابشان باید وقت صرف کند و بیرون آن خانه کسانی منتظر او هستند که یاد بگیرد . در واقع موراکامی با بهره گیری از قدرت احساس و پردازش عقل انسانی این موضوع را به خواننده خود گوش زد می کند که انسان تنها موجودی است که فارق از حیطه غریزه می تواند از طریق احساسات چیزهای فراتر از واقعیت را بیاموزد .

پر کردن چاه درون

هنگامی که سامسا پس از پایین آمدن از پله های اتاقی که در آن متولد شده میز غذایی آماده را می بیند که گویی چند نفری آنجا حضور داشته اند با ولع غیر انسانی شروع به پر کردن چاه درون خود می کند و این استعاره به کار رفته در داستان به شدت مفهوم سیری ناپذیری انسان را منتقل می کند . او پس از این که تمام اتاق های آن خانه را سرک می کشد و به تخت هایی اشاره می کند که هنوز جای سر روی بالشت هاشان مانده است بزرگترین تخت در بزرگترین اتاق را برای استراحت انتخاب می کند که مفهوم دیگری از غرایز انسانی به معنای جاه طلبی انسان را بیان کرده است . در آخر در حالی که از گفت و گو با پیرزن ریزه میزه ای که ساک سیاه و سنگینی را برای تعمیر قفل اتاق حمل می کند ، احساس خوش آیندی به او دست می دهد و «سامسای عاشق» به این فکر می افتد که چرا او مدام جمله : دنیا دیگر جای زیستن نیست ، را تکرار می کند و اتفاقا این پرسش شروع انگیزه ای برای ادامه حیات سامسا شده و دیگر حسرت این که چرا به گل آفتابگردان و یا ماهی تبدیل نشده را در دل ندارد .

نویسنده

هاروکی موراکامی با نوشتن رمان «چوب نوروژی» به شهرت فراوانی رسید به طوری که مجبور شد مدتی را خارج از ژاپن زندگی کند چرا که زندگی عادی او مورد هجوم هواداران قرار گرفت اما او این اتفاق را ادامه داد و ثابت کرد که هیچ اتفاق ادبی بر اساس شانس و یک رویداد روزمره به دست نمی آیند بلکه اندیشه ای که در آن حلول کرده و می تواند با جهانی بدون مرز ارتباط برقرار کند ارزشمند است . موراکامی در داستان «سامسای عاشق» نگاه جاه طلبانه کافکا به مسخ و زندگی بعد از مرگ که در آیین بودا تناسخ (انسان بعد از مرگ تبدیل به جاندار دیگری می شود) نامیده می شود را زیر نقد قرار داده و فرصتی دوباره به انسان می دهد تا در زندگی دوباره بر روی زمین خطاهای گذشته مانند : جنگ ها را تکرار نکند .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی