زمستان بی شازده / داستانی از فاطمه نفری / نقد ادبی داستان

زمستان بی شازده ، فاطمه نفری، انتشارات: سورۀ مهر

رضای کفترباز فرزند ارشد خانواده‌ای به اتفاق خانواده‌اش از ورامین به تهران مهاجرت می‌کنند. درواقع هجرت به شهری بزرگتر و همچنین خانه‌ای بزرگتر و آشنایی با مهندس (صاحب‌خانه) مقدمۀ تعالی رضا به سمت اندیشه‌های برتر می‌شود. این کمال‌گرای تا به آن جا پیش می‌رود که دیگر رضا به موارد جزئی راضی نمی‌شود و حتا هوس ساختن آدم برفی بزرگ و حسابی می‌کند. (این بار که برف می‌بارید حتما یکی درست می‌کردم، بزرگ و محکم! از آن‌هایی که با گلوله‌های برفی بچه‌های دیگر خرد نشود و نیفتد زمین).

ماجرای داستان

ماجرای اصلی داستان از آن جا شکل می‌گیرد که مهندس، امانتی را به رضا می‌سپارد و از او می‌خواهد تمام غیرتش را برای آن به خرج بدهد و بلافاصله دستگیر و زندانی می‌شود.

رضا چندین بار از رساندن امانت به دست صاحبش درمانده می‌شود و به سرش می‌زند از انجام مأموریت سرباز بزند ولی هربار به دلیلی وادار به ادامۀ راه می‌شود.

 در کل این رمان بسیار پُرکشش، خوشخوان و پرتعلیق است و حوادث آن به خلاف سوژۀ اصلی، غیرتکراری و بدیع است.

در رمان‌های نوجوان برای بالا بردن ضریب فهم آن‌ها از سوی مخاطب غالبا روایت از نوع خطی است اما در زمستان بی‌شازده نویسنده کوشیده با پس و پیش کردن حوادث و ارجاعاتی که حداقل به ۲۴ ساعت قبل می‌دهد هم رمان را از حالت خطی بودن خارج کند و فرم امروزی‌تری به آن ببخشد و همین که دلهرۀ خواننده را بیش‌تر کند.

استعاره

زمستان بی شازده باید یادآور شد که رضا استعاره‌ای است از انقلاب فرهنگی در دوران گذار سیاسی. او با خروج از یک جامعۀ بسته و کوچک (ورامین) و ورود به یک جامعۀ گسترده و مدرن (تهران) و سکونت در خانۀ مهندس و تحت تعالیم او با وجود عناصر همانند و ما‌به‌ازا محسن به جای محسن ، ننه‌اصغر به جای ننه‌آقا و فرید عوض تقی، پهنۀ ذهنی‌اش نیز گسترده‌تر و مدرن‌تر شده و حتا اسباب عدول نسبی فرید از مواضع گذشته‌اش و تا حدی محسن را نیز فراهم می‌آورد. رضا رفته رفته از بی‌ارزش‌ها و کم ارزش‌های دور‌و‌برش فاصله می‌گیرد و برای دستیابی به ارزش‌های واقعی و برتر تلاش می‌کند. از همین رو است که حاضر می‌شود به وقت لزوم جای خالی مهندس را پُر و کمک‌حال مادر و خاله زهرا باشد و مهم‌تر از همه از کبوترهایش بگذرد و پول انگشتر طلای مادرش را فراهم کند.

اگر از لینکی که اثر به به انقلاب ۵۷ و ساواک دارد، صرفنظر کنیم می‌توان دگردیسی قهرمان را فرازمانی قلمداد کرد.

شخصیت ها

زمستان بی شازده ، شخصیت‌های رمان به شدت ملموس و رفتارشان در طول اثر متناسب با موقعیت‌شان است. حتا عملکرد آدم‌هایی نظیر اکبرمرغی که به شرطی حاضر به معاملۀ نقدی می‌شود که چهار تا مرغ زنده هم هوار رضا کند، پذیرفتنی و واقعی است.

اسم رمان هم تأمل‌برانگیز است. چرا که رضا در زمستان و با خاطرۀ مرگ “شازده” متحول می‌شود.

تنها چیزی که در سراسر اثر توی ذوق می‌زند، ویرایش نامناسب آن است. به این نمونه توجه کنید: اشک آمده بود تا پشت لبم رو موهای تازه جوانه زده و داشت قلقلک می‌داد. در کل این تعداد غلط‌های املایی و انشایی نه زیبندۀ این اثر و نه نشر با سابقه‌ای مثل سورۀ مهر است.     

خانم فاطمه نفری به خاطر این رمان جایزۀ امیرحسین فردی را زمستان گذشته دریافت کردند؛ به امید بالندگی و موفقیت‌های بیشتر برای‌شان.

نویسنده : سعیده زادهوش