رنج های ورتر جوان | معرفی کتاب جاودان گوته

رنج های ورتر جوان اثر همواره جاودان گوته نیازی به ستایش ندارد؛ ستایش همراه با خوانش برای خواننده در هر لحظه اتفاق می افتد. گوته شاعر، نقاش، انسان شناس، فیلسوف و نویسنده آلمانی است که در ستایش موسیقی باخ این چنین می گوید: به باور من هنگامی که خدا جهان را خلق می کرد، در گوشش موسیقی باخ نواخته می شد. ارتباط موسیقی به عنوان انتزاعی ترین هنر و ادبیات که ریشه و پایه هنرهای نمایشی است، بر هیچ کس پوشیده نیست. اما آنچه موقعیت موسیقیایی «رنج‌های ورتر جوان» را دارای اهمیت می کند، وزن کلماتی است که پشت سر هم قطار شده. گوته استاد نظم نویسی است. نظم به معنای آفرینش جملاتی که دارای ریتم باشند. این تکنیک را به مراتب می توان در نمایشنامه بی نظیر «فاوست» مشاهده کرد.

*نظم و سکوت

آنچه ادبیات گوته را از دیگر نویسندگان جهان جدا می کند، نظم در جملات است. جملاتی که به تنهایی می توانند چکامه ای باشند در ستایش معشوق. اگر قرار است در زندگی یک کتاب بخوانید پیشنهاد می کنم آن کتاب «رنج های ورتر جوان» باشد. در نمایشنامه «فاوست» گوته به دنبال خدا می گردد. خدایی که در «رنج‌های ورتر جوان» اندوه نرسیدن به کام از دیگری می شود. ورتر شخصیت این رمان را از دل گرایش های عاشق پیشه خود بیرون کشیده است. البته که می توان نمونه آن را در ادبیات خودمان یافت و از «بوف کور» اثر بی همتای صادق هدایت نام برد. اثری که حاصل تشویش و کمی تزویر است. اما مشخصا گوته در رمان خود به حقیقت از جوانی اش پرده بر می دارد. جوانی ای که نه فقط سرگذشت او بلکه می تواند آینه عبرتی باشد برای همه آنهایی که میان شیدایی و افسردگی دست و پا می زنند. در جایی از رمان می خوانیم: صبح ها، وقتی از رویاهای سنگین خودم سر بر میدارم، بیهوده به هوای او آغوش باز می کنم و شب ها وقتی که خوابی سعادت آمیز و معصومانه به وهمم دچار می کند، بیهوده در بستر خود از پی او می جویم و… . آنچه در این متن مشاهده می شود، تاکید بر بیهودگی است. به گفته عباس کیارستمی، فیلم ساز مورد علاقه من، عشق تباهی است. تباهی دوست داشتن را می توان در ادبیات گوته دید و می توان در فرار از دوست داشتن در سینمای کیارستمی جست و جو کرد. اما به طور مشخص گوته در رمان خود بیهوده جستن را بهتر از بیهوده زیستن می داند. وجود سکوت می تواند دلیل بر جست و جو باشد، اما نه هر سکوتی. سکوتی که همراه با تامل بعد از یک مباحثه روی داده است. در رمان گوته با خواندن هر پاراگراف مباحثه ای در ذهن خواننده شکل می گیرد که به ناچار سکوت می کند. سکوتی از جنس عشق.

*تقدیم به حافظ

اگر من به جای گوته بودم «رنج‌های ورتر جوان» را به حافظ تقدیم می کردم نه «دیوان شرقی-غربی»را. نمی دانم شاید همان بهتر که جای او نیستم اما باور دارم که رمان او در کشف احساسات انسانی گام بزرگی برداشته است. احساساتی که امروز محدود به شبکه های اجتماعی شده و معشوق مَجاز به معشوق مَجازی تبدیل شده است. ما با خوانش «رنج‌های ورتر جوان» به معنای عشق نزدیک می شویم. نزدیک شدن به ابژه اولین شرط زایش و کشف آن است. من باور دارم که این کتاب می تواند خاستگاه احساسات انسانی را از “میل” به “تشخیص” تغییر دهد. اگر اریک فروم در «هنر عشق ورزیدن» احساسات را حاصل شناخت می داند. گوته سالها پیش زمینه این شناخت را آماده کرده است و نیازی نیست انسانها برای آنکه بفهمند چه اندازه دیگری دوستشان دارد منتظر فرصتی مناسب باشند.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی