رستم در کافه مکبث / جدال خونین رستم و مکبث در فرشچیان

نمایش رستم در کافه مکبث به کارگردانی پیمان کریمی به روی صحنه رفت . این نمایش که در ابعاد یک اجرای کمدی به زیر لایه های اندیشه ورزانه ای اشاره می کند که خیلی از نمایش های به اصطلاح فلسفی شهرمان از عهده بیان آن عاجز هستند ، در راستای ایجاد فضای طنز و خانوادگی می تواند یکی از چالش های عمیق در حوزه ادبیات نمایشی اصفهان باشد . نمایش رستم در کافه مکبث یکی از پدیده های سال ۹۵ به شمار می رود چرا که در درجه اول اندیشه را در قالب طنز هنرمندانه ارائه داده و در درجه دوم توانایی بیان تفکر خود را به عهده بازی بازیگران یا ضرب و زور مونولوگ های روشنفکرانه واگذار نکرده است . در حقیقت این نمایش یک دستاورد ادبی در حوزه ادبیات نمایشی است ؛ برای این ادعا می توان اشاره ای به استفاده از شخصیت های نمایش در انتظار گودو ،نوشته ساموئل بکت ، در نمایشنامه داشت و گفت : فیدبک های استعاری به کار برده شده در متن نمایشنامه یک نمونه خوب برای برقراری ارتباط دوطرفه از سوی بازیگر و مخاطب است .

پهلوانان هرگز نمی میرند

استفاده ابزاری از شخصیت ها و داستان های معروف جهان یکی از پدیده هایی است که این روزها در حوزه ادبیات نمایشی ایران به چشم می خورد اما اگر این استفاده درست و به هنگام باشد مخاطب هر اندازه با سوژه های به کاربرده شده غریبه باشد می تواند ارتباط تنگاتنگ خود را با شخصیت های محوری داستان حفظ کند . بازی خوب جواد مدنی و فن بیان قابل تحسین این بازیگر مخاطبان نمایش را به یک چالش دوطرفه دعوت می کند چراکه هنگامی که بیننده با یک بازیگر ارتباط سمعی بصری برقرار کرد حس همذات پنداری در واکنش ها به مراتب افزایش می یابد که این ویژگی را باید به فال نیک بگیریم . اما رستم به عنوان پهلوان اساطیری – افسانه ای ایران به اندازه ای ناشناس در میان مخاطبان تئاتر شهرمان باقی مانده که هرچه نویسنده ها به خورد بیننده دهند قابل باور است ؛ در ابتدا باید گریزی به کشف ریشه های جامعه شناسی این پدیده بزنیم و با کمال تاسف به این نکته اشاره کنم که هیچ باور غلطی در ابتدا غلط نبوده مگر از دل تاریخ روایت شود . با چنین نظریه ای می توان به راحتی به بن مایه های دراماتیک این اجرا اشاره کرد چرا که همواره نویسنده در حال بازی با ناآگاهی مخاطب در چارچوب ادبیات داستانی است و این نکته تا حدودی می تواند برای فرهنگ شهرمان خطر ناک باشد .

فضا سازی غیر منتظره

از آنجایی که همواره پیمان کریمی اجراهایی با فضای شلوغ و میزان سن های پر قدرت را به روی صحنه می برد ، این بار طراحی صحنه این نمایش کمی سبک تر به نظر می آید ؛ در واقع تمام توان اجرایی این نمایش به میزان سن آن بر می گردد چرا که حرکت تصاعدی بازیگران در طول نمایش وابسته به طراحی معجزه آسای صحنه است . نقاط عطف داستان به زمانی وابسته است که رستم به روی صندوق چوبی می رود و فریاد می کشد ، و نقطه ضعف داستان به زمانی بر می گردد که به اصطلاح گودود با ریش های بلند و لباس های دلقک مانند خود روی چمدان نشسته . البته در بازی مصطفی بهشتی زیاد نمی توان تامل کرد چراکه نماد های بصری وی همواره بیش از اکت های شخصیت در داستان بوده و استفاده از چنین بازیگری می تواند صرفا به دلیل شرایط ظاهری باشد . اما نکته ای که یک مخاطب جدی را وادار می کند تا پایان نمایش بر روی صندلی های آهنی و بد فرم سالن فرشچیان میخکوب شود ، کشف یک معمای جدید از سوی شخصیت های نمایش در قالب افسانه است . اشاره ای که پیمان کریمی به درستی به سیمرغ ، پرنده افسانه ای شاهنامه ، دارد یک توصیه همه جانبه برای انقلاب فکری در حوزه کشف و شهود بصری است . هنر به مثابه تئاتر یک اندیشه خردمندانه است و هنرمند همواره سعی می کند اندیشه را آنطور بیان کند که جامعه به سمت آرمان گرایی هدایت شود ، از همین رو چنین نمایش هایی با ساختار تلفیقی کمدی و طنز می تواند برای جوامع شهری یک دستاورد تلقی شود . امروزه سطح مطالعه در کشور و به خصوص شهرمان رو به افزایش است و چنین اماری می تواند یک موفقیت در حوزه فرهنگ و هنر به شمار آید ، اما هرگز نباید فراموش کنیم که هنرمند نسبت به آنچه خلق کرده مسئول است و همواره باید به اندیشه خود پایبند باشد .

علی رفیعی وردنجانی