رادیو نمایش / چهره هایی که تنها صدایشان باقی می ماند

رادیو نمایش این روزها تنها همسفرم در جاده های بی انتهای زندگی است و باعث شده تا جای خالی سینما و داستان را در گوش های خود جست و جو کنم . به راستی این ابزار صوتی در خودروهای شخصی کاربرد بالای دراماتیک دارد و نه تنها باعث برهم ریختن نظم ذهنی راننده نمی شود بلکه از آشفتگی های روزانه و درگیری های طول روز ، وی را رها می کند و تسکین درازمدتی است بر ذهن مخاطب . چه بهتر است که تاکسی ها درون شهری با استفاده از این ابزار دراماتیک و فرهنگ ساز که جنبه تبلیغاتی کمتری نسبت به دیگر برنامه های رادیویی دارد مسافران خود را به یک قصه جذاب دعوت کنند .

نمایش لحن ها

مارتین اسکورسیزی کارگردان مولف سینما همواره برای آنکه از بازی درست بازیگر خود مطلع شود چشم های خود را می بندد و تمرکز را بر صدای و چگونگی بیان جملات از سوی کاراکتر ها می گذارد . به همین بابت است که بازی بازیگران در شبکه ای مانند رایدو نمایش به مراتب بیشتر از صحنه ای که دارای میزان سن ، اندام ، حرکت ، پوشش و زاویه دید را در بر می گیرد قابل ارزیابی است و می توان تکنیک و تجربه آنان را در طول یک نمایشنامه رادیویی بیشتر زیر نظر گرفت . تکنیک متد اکتینگ نیز در نمایشنامه های رادیویی دارای ریزه کاری ها و قوانین پیچیده تری است چرا که بازیگر تنها با استفاده از حنجره و شدت صدای خود می تواند خواستگاه نمایشنامه و شخصیت را به اجرا بگذارد . به عنوان مثال اگر شخصیت نوید در سینمایی «ابد و یک روز» صرفا برای رادیو نوشته می شد تاثیر آن هم بر بازیگر و هم بر شنونده بیشتر بود .

روانِ صدا

از نظر روانشناسی به عقیده من صدا می تواند جریان سیال ذهن ایجاد کند . اگر دوست یا یکی از بستگان شما اتفاق ترسناک یا ناخوش آیندی را که برایش رخ داده است برایتان تعریف کند شما آن تعریف را همانطور که تخیل و سلیقه شما است در نظر مجسم می کنید . در مقیاس دیگر رادیو نمایش مانند کتاب های صوتی می تواند فرهنگ مطالعه را در جامعه غنی سازی کند و داستان ها برای خوانده شدن لزومی به تجربه ادبی و یادگیری الفبا از سوی مخاطب نداشته باشند اگرچه داستانی را که مخاطب خود را می خواند لذتی لایتناهی دارد اما ارزش خوانش در هر دو شکل به یک میزان برداشت می شود . برداشت بلند سعی دارد تا با پوشش و پیگیری برنامه های رادیو نمایش از این اتفاق زیبای هنری همواره همراه مخاطب پاسداری کند .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی