در انتظار بربرها / هلاکت / سینمایی که خوب اقتباس نمی کند

در انتظار بربرها به کارگردانی سیرو گرا بر اساس رمانی از جان ماکسول کوتسی سیر و سیاحتی است هلاکت بار وخسته کننده . فیلمنامه نویس که خود نویسنده رمان بوده است با علم کامل به احساسات شخصیت فرماندار پشت میز تحریر قرار گرفته است اما مسئله از جایی شروع می شود که هیچ نشانه ای از قدرت و یا ضعف مغول ها که بیننده را به پلان آخر و حمله آنان ختم می شود قانع کند وجود ندارد . فرستادن سربازی که کاسه سر آن توسط بربرها بریده شده و یا برخورد آن ها با فرماندار هنگامی که دختر را بازمی گرداند هرگز ثابت کننده توحش یا انسانیت یک قوم نیست چرا که این ها واکنشی است برخاسته از یک کنش که متقابلا انجام شده است .

جنگ درونی

آنچه نیروهای کلنل با بازی جانی دپ را شکست می دهد جاه طلبی است . فرماندار توان مقابله با این جاه طلبی را ندارد چرا که رفتارهایی در زمان ریاست خود نشان داده که در خلق حاشیه بر علیه خود تاثیر گذار بوده . حضور دپ و پترسون به عنوان دو افسر در این فیلم هوشمندانه است و به وضوح می بینیم که بار دراماتیک فیلمنامه بیش از آنکه از درونیات فرماندار سرچشمه بگیرد بر دوش این دو بازیگر قرار دارد . همواره بر این عقیده ام که اقتباس از یک اثر را صاحب اثر بر عهده نگیرد چرا که بازآفرینی به شکل سینمایی به مراتب جسارت بیشتری نسبت به نگارش یک رمان می خواهد . اگر ارنست همینگوی در این کار موفق بوده است به خاطر حضور حقیقی در جنگ و لمس احساسات است . در بحث ساختار گرایش خاصی را در مولف می بینیم به گونه ای که او سعی در اپیزودیک کردن اثرش دارد اما غافل از آنکه در پایان هر بخش انتهای سکانس بی نتیجه باقی می ماند و این بی ثمری تنه بزرگی به یک پایان نسبتا خوب و هجوم بربرها می زند . مولف می خواهد از نیستی به هستی برسد که در سینما چنین گرایشی بیهوده است . دوربین ذهنی (subjective) غلبه بر دوربین عینی (objective) اثر کرده است . دوربین بیشتر از آنکه در خدمت شخصیت ها و قصه باشد سعی در نمایش میزان سن و طبیعت دارد . میزان سن توانایی افزایش اتمسفر درام را دارد اما هرگز جای پیرنگ در فیلمنامه را پر نخواهد کرد . بنابراین جنگ درونی اثر نه تنها یک واقعیت داستانی را روایت می کند بلکه به ساختار سینمایی لطمه وارد کرده است .

نبودن

در سکانس های پایانی «در انتظار بربرها» می بینیم که کلنل وقار و قدرت خود را از دست داده و به التماس فرماندار را نظاره می کند . رضا براهنی قصه را این گونه تعریف می کند : صعود و نزول شخصیت در بُعد زمان . اگر زمان درونی اثر را که هیچ ربطی به ۲ ساعتی که بیننده برای تماشای آن صرف می کند ندارد در نظر بگیریم توانایی ساخت چنین شخصیتی را در آن نمی بینیم . چرا که کلنل همواره در حال صعود بوده است و به یک باره زیرپایش را خالی شده می بیند و این تخلیه پیش درآمد قاطعی ندارد بلکه تنها فراری است که مولف برای توضیح بیشتر انجام می دهد . نقد جدی که من بر این اثر دارم در جغرافیا سازی آن است . «در انتظار بربرها» تنها شمایلی از یک پرچم را به نمایش گذاشته . و صرف زبان ، گویش و نژاد قصد جغرافیا سازی سینمایی دارد که هرگز موفقیتی کسب نمی کند . به عنوان مثال در آثار کورساوا می بینیم فرهنگ بر همه ابعاد سینمایی یک اثر چیره شده است و این چیرگی باعث ساخت جغرافیایی می شود که مولف آن را آرمان شهر می نامد . انتظار چنین چیرگی را از فیلم «در انتظار بربرها» ندارم چرا که رسالت آن آرمان سازی نیست اما نمایش گوشه ای از فرهنگ یک جغرافیا است که تنها می تواند مرزها را مشخص کند . نه قهرمان و نه ضد قهرمان در این اثر فرهنگ را به نمایش نمی گذارند و تنها مجسمه ای از خود بروز می دهند که سال ها سال بعد درس عبرتی برای انسان ها خواهد شد . وقتی ضد قهرمان یک شخصیت از نژاد قهرمان سرچشمه می گیرد باید منتظر نیرویی ابرقهرمانانه در اثر بود که متاسفانه این نیرو هرگز در فیلمنامه زاده نمی شود .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی