خود بیمار پنداری / درباره کتاب شوهر باشی نوشته داستایفسکی

شوهر باشی ترجمه جدیدی از داستان «همیشه شوهر» داستایفسکی است که سهل الهضم تر شده . داستان روایت کننده مردی خود بیمار پندار است که در زمان های گذشته با معشوقه ای ارتباط داشته و باعث شده او به شوهر خود خیانت کند و حاصل این خیانت فرزندی می شود که از بیماری می میرد . در همه آثار داستایفسکی اعتراف به عشق با جنایت همراه است . بر این باورم که این نویسنده شهیر روس از قتل ذهنی و عینی به درک احساس می رسد و اگر داستان «شب های روشن» را کنار بگذاریم رد پایی از جنایت و خیانتی که منجر به روانپریشی شده ملموس است . اما مشخصا در رابطه با این اثر خیانت به لحاظ اخلاقی و عرفی اتفاق افتاده و اگر خوب به روند صعودی – نزولی داستان دقت کنیم در میابیم خیانت به آن معنای داستانی که همواره سبک داستایفسکی است روی نمی دهد .

لیزا بیمار است

نام این سوتیتر از فصول داستان گرفته شده است چرا که احساس می کنم این فصل مهمترین نشانه های گره گشایی را در داستان دارد . لیزا دختر به جای مانده از رابطه قهرمان قصه با همسر دوست خود است . اخلاقیات در این جا مورد شک قرار می گیرد . دو شخصیت مرد داستان در شرایطی خود را بروز می دهند که اخلاقیاتشان از فیلتر بیماری های روانی عبور می کند . ابدا دغدغه نویسنده این نبوده که چگونه این دو شخصیت روانشان باعث زوال اخلاق و شخصیتشان شده است بلکه مسئله مولف برخوردی است که آنان با آینده و مسئولیت پذیری شان در مقابل انسانی که خود به وجود آورده اند ، است . علاوه بر آن فصل بندی و انتخاب پایان درست برای انتهای هر فصل به خواننده این اجازه را می دهد که بر سر هر اتفاقی در شرایطی به دور از هیجان فکر کند . نویسنده از تاثیر ژنتیک بر روابط و نسل سازی غافل نمانده و به گونه ای تاثیر آن را بر لیزا نمایان می کند که گویی آیینه ای در دست گرفته و درون آن گذشته را نمایان می کند . بیماری لیزا دقیقا وقتی جدی و مهلک می شود که از پدرناتنی خود که سالها به خاطر عشق به همسر خیانت کار او را بزرگ کرده است جدا می شود . در این جا چاله ای به نام عادت و نسبت خونی به وجود خواهد آمد . «شوهر باشی» نشان می دهد قدرت عادت به مراتب بیشتر از نسبت خونی است . لیزا پس از جدایی از پدر ناتنی خود بر شدت بیماری اش افزوده می شود و می میرد . این به آن معنا نیست که دل او برای پدر ناتنی تنگ شده و از شدت احساس جان داده است بلکه بیانگر جدایی از یک عادت است .

او دوست دارد شوهر باشد

در فرهنگ و ادبیات روس «شوهر باشی» نمونه کاملی است از تعریف مالکیت خواهی جنس نر . به هیچ عنوان مهم نیست مالک چه احساسی در چه شرایطی باشد او می خواهد غریزه مالکیت که توسط آن جاه طلبی خود را ارضا می کند ساکت کند . در این بین اگر احساسی هم به وجود آمد ، با یک تیر دو نشان زده . این ویژگی در میان دو شخصیت اصلی داستان برابر است اما یکی به دلیلی گرفتاری به بیماری خود بیمار پنداری و دیگری به دلیل عدم مواجهه با واقعیت های انسانی – ارتباطی به اشکال مختلفی بروز می یابد . همواره دغدغه جغرافیایی داستایفسکی موضوع را تبدیل به یک مسئله جهانی می کند . در ابتدا خواننده می پندارد شوهر باشی یک ضرب المثل یا اصطلاحی است که تنها در روس کاربرد دارد و ظهور آن به مقیاس یک پدیده در فرهنگ های دیگر دور است اما پس از ادامه داستان و مواجهه با شیوه برگزاری مهمانی و التماس کسی که خیانت دیده به خیانت کار برای حضور او در یک مجلس خواستگاری تمامی مرزبندی ها مرتفع می شود . میل به ازدواج در مفهوم این داستان تعبیر به غریزه مالکیت و تمامیت خواهی انسانی جاهل شده است .

شکسته نفسی

یکی دیگر از پدیده های روانی که «شوهر باشی» آن را به خوبی واکاوی کرده است ، حسادت و عدم توانایی ایجاد جاذبه برای جنس مخالف است . در این داستان با شخصیتی روبه رو هستیم که علاوه بر تحمل عجیب و غریب نسبت به خیانت کار کیفیت تحمل خود را ضایع شده می بیند و از این به بعد در حال افزایش کمیت آن است . او این گونه اعتراف می کند که با اصرار حضور دوستش در مجلس خواستگاری می خواسته نامزد خویش را مورد آزمایش قرار دهد در صورتی که برای خواننده روشن است که او با این کار می خواسته دور بایستد و شاهد چگونگی رفتار دوست خود با جنس مخالف باشد . شاید باور کردن آن برای خواننده حرفه ای سخت باشد که چگونه یک خود بیمار پندار می تواند جذابیت در ارتباطات به وجود آورد . داستایفسکی روانشناس و اخلاق شناس بزرگی است . همانطور که فروید اعتراف می کند از مطالعه داستان های او بسیار آموخته است . او ثابت می کند برای جذاب بودن نیاز به سلامت عقل و نفس نیست و ایجاد جذابیت بر پایه ژنتیک و عادت پایه ریزی شده است . درواقع گویی اشخاصی هستند که از بدو تولد ذاتا جذاب هستند و مهارت بالایی در ایجاد این جذابیت دارند . در این جا است که شخصیت خود بیمار پندار «شوهر باشی» با شکسته نفسی حاصل از این بیماری چنین ویژگی را نادیده می گیرد و مدام نقاط ضعف خود را بزرگ می کند . این داستان یکی از مهمترین آثار ادبی جهان به شمار می رود چرا که فارغ از نگاه مردانه یا زنانه به قسمتی از روان آدمی اشاره دارد که بسیار در آینده سازی و موفقیت او موثر است .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی

چاپ شده در روزنامه هفت صبح