خفگی / سینما پای میز شام برای آخرین بار با فریدون جیرانی

خفگی / فریدون جیرانى با ساخت «خفگى» بار دیگر به ســینماى «شام آخر» بازگشت. این به بهانه اکران فیلم خفگى در سینماهاى کشور کارگردان که همواره در آثار نمایشــى خود از مشرق زمین یاد مى کند سینمایى را به مخاطب ارائه مى دهد که هیچ ارتباطى با ستاره هاى مشرقى ندارد. سینمایى که محتاطانه عمل مى کند، ژست روشن فکرى مى گیرد و در نهایت به عنوان یک پدیده، پدیده هاى سینمایى تازه کشف شده را به تمسخر مى کشد.

نوید محمــد زاده که این روزهــا بازى مثلا صاحب سبکى در سینماى ایران ارائه مى دهد با ایفاى نقش در این فیلم به اندازه اى شخصیت داســتان را مورد حمله توانایى هاى خود قرار مى دهد که ابعاد شخصیت در لایه بندى هاى تصویــرى و رفتــارى بازیگر گــم خواهند شــد. داســتان این فیلم اگر چه یک دیدگاه آوانگارد در مورد اخلاقیــات و پایبندى هاى موجود در زندگى اســت؛ امــا دیدگاهى که هنوز پشــت چهره آثار گذشــته کارگردان پنهان شــده باشــد، تنها یک نظر سوخته محسوب مى شود. این فریدون، جیرانى نیست تصویــرى که در این فیلــم از صحرا مشــرقى به عنوان یک پرســتار به مخاطب ارائه مى شــود یک تصویر نمادین از یک زن جامعه نگار اســت که دنیاى پیرامون خود را علاوه بر آنچه که هست، مى پندارد. این جمله به معناى آن است که فریدون جیرانى هرچند نگاه فیلسوفانه اش (اگر موجود باشد) روبه جلو حرکت مى کند؛ اما نگاه سازنده وى (نگاهى که نیاز به ایده هاى بصرى و جلوه هاى تخیلى دارد) همچنان در نقطه اى توقف کرده و نمى تواند با دیگر جنسیت هاى یک داستان ارتباط درستى برقرار کند. زخم عمیقى که سینماى جیرانى بر دل هایمــان بر جاى مى گــذارد چهره اى مشوش اســت که جوامع فیلمنامه هایش از درونیات یک وسعت جغرافیایى نشان مى دهد. ما بر حقانیت جیرانى به عنوان یک کارگردان مستعد و کاربلد هیچ شــکى نداریم؛ اما باید این نکته را یادآور شــویم که یک کارگردان قبل از اینکه مدیریت خوبى داشــته باشــد، باید تصاحب کننده قلب مخاطب باشــد. ما در تمامى آثار سینماى دنیا از دکتر ژیواگو تا پدرخوانده و … فلسفه غرب را در راستاى تعالى اندیشه هاى شرقى به جهت هدفمندى تعریف مى کنیم. به همین دلیل است که هنگامى که مواضع اخلاقى، اقتصادى و بعضا فلسفى یک هنرمند در قالب آثارى به جامعه ارائه مى شود مى تواند نمایانگر دانش هاى درونى آن باشد.

خفگی / در اینجا چهره اى کــه جیرانى از جامعه خود ارائه مى دهد، یک چهره مشوشــى است که علاوه بر اغراق بیش از حد در این زمینه از نظر رفتار روانى درآن بن مایه هاى مخربى است که پر از افراد افسرده، پارانویا و مضطرب است. با همه این تفاسیر نمى توان در این فیلم چهره جیرانى را با آثار گذشته اش مانند «من مادر هستم» مقایســه کرد به همین دلیل باید با نگاهى متفاوت به این اثر وارد سالن هاى سینما شد؛ چرا که شــاید جیرانى نیز مانند مهران مدیرى تغییرات اساسى در کارکرد سینمایى خود داشته باشد. زندگى و دیگر هیچ سینمایى ترین آثار هنرى ایرانى نیز نمى توانند نمونه خوبى براى درک سینما در ایران باشــند؛ چرا که سینماى ایران هر ساله رویکرد بــه خصوصى را در خــود مى بیند به عنوان مثال مى توان به نگــرش مولفان این حوزه به مبحث اسید پاشى اشاره کرد و اینگونه نوشــت که هنگامى که فیلمى تحت عنوان لانتورى توسط رضا درمشیان ساخته مى شود چهره جامعه به طرز نفرت انگیزى در برخورد با مخاطب ارائه مى شود و اینکه چرا این چهره دچار استیصال فکرى از درون به بیرون شده است، نمونه اى از این تغییرو تحولات اجتماعى در جامعه نارساناى ســینماى ایران است. به همین دلیل زندگى از دیدگاه جیرانى به همان اندازه دستخوش تغییر رویکرد خواهد شد که در «خفگى» به خفقان کامل خواهد رسید؛ البته که نتایج به دست آمده از این فیلمنامه مى تواند تاثیرات مثبتى به همراه داشته باشد؛ اما ازآنجایى که صحرا مشرقى مانند شخصیت زن موجود در شام آخر یک شخصیت تابوشکن در این اثر به نمایش در مــى آید، پس زمینه فرهنگى اثر را دچار تخریب چشــمى بیننده خواهد کرد. سینما براى چشم بیننده ساخته شده اســت و به همین دلیل باید به چشمان تیزبین مخاطبان ایرانى احترام گذاشــت و آن ها را صرفا با شخصیت هاى مستاصل مثلا درون گرا؛ اما در واقع خیلى اکشن سرگرم نکرد و ایرادى که همواره به آثار جیرانى وارد مى شود. بن مایه اى از سوء برداشــت هاى به اصطلاح روشن فکرى است که در هیچ کجاى جهان وجامعه خود را مورد قضاوت قرار نمى دهند و فقط اشاره اى به وضعیت آن دارند نه اینکه کل جامعه و خانــواده و روابــط در آن را زیر سوال برند.