تکه های یک زن / بودای مُرده / درباره فیلمی که حرف سینمایی ندارد

تکه های یک زن فیلمی از کورنل موندرتسو خسته کننده و ناسینما است . نا سینما نه به معنای پست مدرن آن بلکه به معنای نابلدی در داستان گویی و روایت در مدیوم دوربین . در همین ابتدا مشخص کنم که فیلم ساز با توجه به عقبه و گرایش به صحنه و نمایش روی آن دوربین را اصلا نمی شناسد و ابدا زوایای خوبی برای انتقال حس و ساخت آن انتخاب نکرده . این درحالی است که متن داستان طالب آن است که دوربین روی دست نباشد و بازی های تغییر زاویه ای را نداشته باشد و با حرکت های درست به احساس شخصیت نزدیک شود .

لوس بازی

فیلم تا دقیقه ۲۵ و مادامی که ونسا کربی در نقش مارتا قرار است بچه ای به دنیا بیاورد تعلیق و جذابیت قابل قبولی ارائه می کند به طوری که نمایش عنوان پس از آن بسیار به جا و هوشمندانه است . اما اشکال اصلی فیلمنامه از داستان پرداخت نشده آن است . فیلمنامه مسئله ای را به عنوان کشش اصلی پیرنگ برگزیده که ارزش تعلیقی و بار دراماتیک آن را برای بیننده بالا نبرده است . این در حالی است که گرایش همسر مارتا به خانم وکیل می توانست پرداخت داستانی بیشتری داشته باشد . بازی کربی در نقش مارتا به هیچ عنوان قابل قبول نیست . بازی او شمایلی است از یک زن که دچار بحران افسردگی پس از زایمان شده و در عین حال با یک شوک بزرگ روبه رو است . این بازیگر که ممکن است به دلایل خاص از سوی آکادمی اسکار مورد تحسین قرار گیرد از کاراکتر فیلمنامه شخصیتی منفعل ساخته است . انفعال او تا سکانس های پایانی حضور در دادگاه و خطابه لوسی که به سمت حاضران بازگو می کند ادامه دارد . حتی اشک ریختن های او بیشتر بر اثر فشار وارده بر احساسات است تا فوران ذاتی ؛ و شناخت این دو نیاز به مقایسه عین به عین بازی بازیگران در سکانس ها مشابه دارد . از هاوارد شور بعید بود که چنین برداشت اشتباهی از فیلم نامه «تکه های یک زن» داشته باشد . موسیقی به جز یکی دو سکانس بر روی فیلمنامه ننشسته است . سکانس پایانی که دختری به بالای درخت می رود و سیبی را می چیند و گاز می گیرد هیچ ربطی به فیلم ندارد و نباید صرف آن که اشاره ، به سیب و سبز شدن دانه های در یخچال گذاشته توسط مارتا و بالا رفتن از درخت ، داشته آن را یک پایان خوب عنوان کرد .

زمان و مکان

زمان و مکان دو عنصر کلیدی در فیلمنامه است . مسئله ای که در تئاتر با آن روبه رو هستیم آن است که می توانیم در یک مکان با تغییرات میزان سن زمان های متفاوتی را تداعی کنیم . در سینما زمان و مکان هردو باید چیده و هماهنگ شوند . بازی کورنل در قامت فیلم ساز با جابه جایی تاریخ وقایع نه تنها به فیلم نامه از نظر زمانی و آنچه بیننده باید باور کند لطمه شدیدی وارد کرده بلکه اندک فرصت سینمایی را از داستان گرفته است . بهتر آن بود که شروع خوب فیلم در یک زمان ادامه پیدا می کرد تا گذشت آن توسط بیننده احساس شود نه از سوی مولف به او القا شده باشد . «تکه های یک زن» مسئله دارد اما مسئله آن هرگز سینمایی نیست . می توان آن را با یک میزان سن ایده آل در بلک باکس تئاتر تصور کرد اما تصویر آن در مدیوم سینما خارج از انصاف است . تم فیلم نامشخص است . فیلم ژانری برای پیرنگ خود نمی سازد . مانند پاندول میان درام و ملودرام در حرکت است . و همین امر باعث خسته کنندگی آن شده است .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی