تکه سنگ ها / نقد وضعیت نشر در کشور و مسائل موجود

تکه سنگ ها / همیشه در غمگین ترین حالت روانی خود به این نکته فکر می کنم که اگر تکه سنگی بودم وکارگران کوروش در ساخت تخت جمشید از آن استفاده می کردند تا کاخ با شکوه شود چه می شد ؟ . ماده ای که وجود داشت ، بر دوش دیگران سنگینی می کرد و به درد هم می خورد اما نمی توانست روزی به موجودیت خویش شک کند چرا که هیچ چیزی احساس نمی کرد . احساس می کنم دست هایی پشت پرده است . و ما همه آدمک های یک نمایش بی پایانیم و در آن تولد ، عشق ، خیانت ، خودکشی ، جنگ و هزار بدبختی دیگری که هنوز آن را تجربه نکرده ام مانند ثانیه شمار ساعتی تکرار می شوند که هیچ عقربه دیگری ندارد . به واقع از این ناتوانی رنج می برم و گاهی شدیدا پرخوری می کنم تا سنگین شوم و دست های عروسک گردان نیروی تکان دادنم را نداشته باشد . اما پرخوری ها مرا مانند بادکنکی سبک تر می کند و در نتیجه فشار کمتری به آن دست ها وارد می شود . خواستم روزی به اندازه ای زیبا بازی کنم که حسادت عروسک گردان را برانگیزم اما او مانند تکه سنگی بر مزار کوروش بی احساس بود . روبه رویم پرا از تکه سنگ هایی است که به درد می خورند اما هرگز مورمورِ دست هایی که بر آنها کشیده می شوند را احساس نمی کنند .

تبعیض

در همه اعصار انسان منتشر کننده درونیات خود بوده است او در بی چیز ترین حالت سعی کرده بر روی سنگ چیزی بنویسد تا دیگران از احوالاتش مطلع شوند . از زمان اختراع کاغذ تا به امروز مدام در حال گسترش اندیشه خود به واسطه تعامل و اشتراک گذاری آن با دیگران است . در این بین صنعت نشر کتاب مهمترین و کلیدی ترین آنان شمرده می شود . به عنوان کسی که همواره مسئله اندیشه و گسترش فرهنگ را داشته باید اعتراف کنم صنعت نشر در ایران از همان ابتدای آغاز کار معماری اشتباهی داشته است . از ناشر و نویسنده در کشورمان تعریف اشتباهی شده است . نه نویسنده می داند چگونه باید برخورد کند و نه ناشر راه درست را برای بالابردن کیفیت و کمیت آثار خود انتخاب کرده . ناشر به دنبال اسم و رسم مولف است و مولف نیز به دنبال اسم و رسم ناشر . همه چیز به صورت سودجویانه و اقتصادی در این حوزه بررسی می شود . به عنوان مثال اتشاراتی از کتاب «اسب ها ، اسب ها از کنار یک دیگر» محمود دولت آبادی ده هزار نسخه به چاپ رسانده ، البته ممکن است رقمی بیش نباشد ، در صورتی که نشر گمنام دیگری با نویسنده تازه کاری قرار داد ۱۰۰ جلد از کتاب را امضا می کند . از این رو بسیاری از مولفان کتاب اولی مجبور می شوند با هزینه شخصی خود مانند کپی گرفتن اثر را به چاپ برسانند . البته این ابدا بد نیست چرا که شکل ارائه خود به هر طریقی می تواند فرهنگ را به بهترین وجه معرفی کند . مارسل پروست نیست در آغاز «در جست و جوی زمان از دست رفته» را با هزینه شخصی خود به چاپ رساند در حالی که منتقدان بسیاری داشت . اما مسئله من امروز با ناشری است که در بحرانی ترین شرایط فرهنگی کشور از پذیرش اثر مولفی ناشناس خودداری می کند . البته ده هزار نسخه عدد بالایی برای نشر یک کتاب در کشوری به اندازه تمدن ایرانی نیست اما باید توجه داشت می توان به جای ده هزار نسخه از یک نویسنده آشنا ده کتاب هزار نسخه ای از مولفان تازه کار منتشر کرد و قضاوت نهایی را به دست خواننده سپرد . این گونه می شود که بسیاری از کتاب ها (تکه سنگ ها) از جهت نام ناشر یا مولف به فروش می رسند بدون آنکه خواننده درک واقعی از محتوای آن داشته باشد .

معذوریم

به طور مثال در سه سال گذشته با توجه به آماری که به دست رسیده ناشرهای برگزیده از پذیرش اثر خودداری کرده اند پس چگونه در ماه یکی دو کتاب جدید معرفی و رونمایی می کنند . نویسنده ای که با زحمت بسیار کتابی نوشته است روزی تلفن به دست می گیرد و با امید به انتشارات های مختلف زنگ می زند و یکی پس از دیگری او را مایوس می کنند . البته باید در این راه قوی بود و سماجت به خرج داد اما نه تا جایی که احساس حقارت به مولف دست دهد . هر سال در صفحه انتشارات این جمله دیده می شود که : انتشارات مذکور از پذیرش اثر تا پایان سال به دلیل حجم بالای آثار ارسالی معذور است . نشر ویترین بسیاری از سرمایه گذاران شده است . افرادی که کار اصلی شان چیز دیگری است و برای فرهنگی جلوه دادن خود دست به تاسیس انتشارات می زنند . همانطور که دیده شده است در این سالها انتشارات فراوانی روی کار آمده اند که اصلا مشخص نیست هدفشان چه بوده و چه شعاع دیدی برای گسترش فرهنگ دارند . بیشتر شعاع دیدشان مالی و منفعت طلبانه است . البته در این بین تعداد انگشت شماری یافت می شوند که دغدغه فرهنگ داشته باشند اما پس از چشیدن مزه شهرت و یا زمین خوردن توسط سلطنت دیگران رسالت خود را فراموش می کنند . نشر را در کشورمان را مانند دلنوشته ای که در ابتدا آورده ام به سنگی تشبیه می کنم که کاربرد بالایی دارد اما از احساس هیچ بویی نبرده . نویسنده : علی رفیعی وردنجانی