تاویل / هرمنوتیک در عکاسی و نقش روایت در داستان پردازی

تاویل / در همه آثار هنری جهان این پدیده دیده می شود که آنچه مخاطب از اثر دریافت می کند با آنچه هدف مولف بوده همسان است یا خیر ؟ در مقیاس اندازه گیری ارزشی عکس و داستان این جهت فکری به سمت و سویی ماورایی سوق پیدا می کند ؛ از همین رو باید موشکافانه این مولفه ارزش گذاری را در این دو حوزه بررسی کرد و در پایان به یک نتیجه عام المنفعه رسید . قبل از هر توصیفی باید هرمنوتیک (تاویل) را آنگونه که شایسته است تعریق کنیم . هرمنوتیک در یک اثر هنری هنگامی واقع می شود که برداشت مخاطب و خواسته مولف از آفرینش اثر همسو و تا حد زیادی در یک راستا قرار گیرد به عنوان مثال می توان به داستان پیرمرد و دریا اثری از ارنست میلر همینگوی اشاره کرد و نوشت : این اثر به اندازه ای قابلیت همسان سازی فکری در وجوه مختلف اندیشه را دارد که هنگامی که الکساندر پتروف انیمیشن تماما نقاشی شده ای را از این داستان ارائه می دهد بیننده با هر سه زاویه مختلف روایت ارتباط برقرار می کند . در زاویه اول مخاطب با اندیشه نویسنده ارتباط درستی برقرار می کند به واسطه تاویل درست راوی از آنچه نوشته شده و در زاویه دوم مخاطب انچه را مشاهده می کند به سادگی هرچه تمام باور کرده و به ان ایمان می اورد و در نتیجه این دو زاویه یک همسان سازی فکری حاصل می شود که زاویه سومی به نام هنر خالص را به وجود می اورد . هنر خالص به این معنا است که هنرمند به انچه خلق کرده پایبند است و هرگز مخاطب را از انچه انتخاب کرده پشیمان نخواهد کرد .

اهمیت تاویل در روایت عکاسی

مسلما تصویر یکی از ساده ترین نوع راه های ارتباطی برای جذب مخاطب است و مهمترین وجه رسانه در انتقال اطلاعات و فرهنگ می باشد از همین رو همواره عکاسی به دوشیوه روایت متوسل می شود . شیوه اول ، شیوه ای است که عکاس با استفاده از امکانات و ابزارات موجود دیجیتال اثری را خلق می کند که بدون وجود مابه ازای بیرونی می تواند مفهومی را به صورت کلی و جزئی به مخاطب خود ارائه دهد ؛ شیوه دوم ، شیوه ای است که در ان عکاس با بهره گیری از عناصر موجود طبیعی و بعضا کمی ویرایش های تصویری گرافیکی از سوژه موضوعی را به مخاطب معرفی می کند که علاوه بر دارا بودن ما به ازای بیرونی از یک مفهوم اجتماعی عامیانه نیز بهره می گیرد و خاصیت هنری بیشتری به خود می گیرد . اما سوال بزرگ این است که در کدام یک از این دو روش هنرمند عکاس و یا گرافیست می تواند تاویل بهتری از داستان در حال روایت را به مخاطب عرضه کند ؟ از همین رو باید این گونه نوشت که هنر اگر در هر حوزه ای  ما به ازای بیرونی داشته باشد می تواند با بیانی ساده تر و پویا مخاطب را به چالش فکری دعوت کند مانند عکاسی مستند از طبیعت و ثبت لحظه های خاص از شکار حیوانات مختلف ؛ اما این عکاسی به خودی خود می تواند در زمینه مستند سازی توسط میزان سن و لوکیشن ساختگی نوع دیگری از روایت را در عکاسی معرفی کند که وجوه هنری ان از عامیانه بودن پیشی می گیرد ، مانند عکس های انتزاعی موجود از مکان های تخریب شده ، زندان ها ، میدان های جنگ ، فقر و … ؛ این دو پوشش مفهومی به اندازه ای اهمیت تاویل را در روایت عکاسی نشان می دهند که ممکن است مخاطب را بر سر دوراهی قرار دهد که برای تبلیغات تصویری خود از هنرمند رئالیسم و طبیعت گرا یاری بگیرد و یا برای تبلیغ از راه های سورئال و مفهومی برود .

تفاوت روایت در عکاسی و داستان نویسی

در داستان نویسی روایت به تصویر ساختگی ذهنی نویسنده وابسته است که ممکن است ان تصویر ما به ازای بیرونی داشته باشد یا بتوان برای ان مابه ازای بیرونی پیدا کرد که البته همه چیز به دایره لغات نویسنده و حکومت فکری وی وابسته است در این صورت مخاطب نتیجه ای را که دریافت می کند تاویلی از یک روایت همه جانبه است ؛ و داستان نویسی تنها جایی است که مخاطب می تواند به طور همزمان منطق و احساس را درک کند . اما در تصویر و فریم هایی که از لوکیشن های مختلف مانند خیابان –اپارتمان- جنگل و … گرفته می شود جنبه احساسی روایت در عکاسی به منطق راوی تسلط دارد و اینگونه می شود که وقتی مخاطبی مجموعه عکسی را از یک عکاس مشاهده می کند بیش از انکه از خط و نقطه و مفاهیم بصری آن لذت ببرد از سوژه ای که عکاس برای تصویر برداری انتخاب کرده است بهره می برد . این دو تفاوت به اندازه ای تاویل را به تعویق می اندازند که ممکن است مخاطب پس از مطالعه داستانی مانند صد سال تنهایی با وجود شخصیت ها و فضاهای مختلف در یک جمله می تواند آنچیزی را که نویسنده می خواسته انتقال دهد تعریف کند اما کمتر پیش می اید که مخاطبی پس از مشاهده یک تابلو عکس بتواند بیان مفهومی درستی که مولف هم با آن موافقت کند ، را بر زبان بیاورد و یا حتی نقد قابل تاملی بر ان داشته باشد . به همین جهت آسمان ریسمان بافتن در داستان می تواند به یک تعلیق و کشمکش مرسوم تبدیل شود اما در عکاسی استفاده بیش از حد از امکانات و ابزار گرافیکی و همینطور میزان سن می تواند بیان موضوع را به چالشی معمایی تبدیل کند . مثلا اگر در داستانی نویسنده از خصوصیت شخصی معشوقه اش چند صفحه بنویسد می تواند یکی از دلایل ارزش گذاری و توانایی های نویسنده در ایجاد تعلیق برای مخاطب تبدیل شود اما اگر بخواهیم برای تبلیغ یک برند نوشابه از کوچکترین خطوط شیشه ان تا برداشت های گوناگون از ان در زوایای مختلف مخاطب را به خرید نوشابه دعوت کنیم دو ابژه فکری متفاوت برای مخاطب به وجود می اید اول اینکه هدف مولف از این همه پیچش اطلاعاتی چه بوده و مخاطب چه دریافت می کند و دوم اینکه سوژه اصلی مولف چیست و چرا در بین این همه عنصر پنهان شده است .

تفاوت تعبیر و تاویل

تعبیر به انچه برداشت می شود گفته می شود و تاویل به معنای به اغاز بازگشتن و مقصود اصلی مولف از خلق اثر گفته می شود در بسیاری از عکس هایی که از اثار باستانی و مکان های گردشگری در سطح کشور گرفته می شود هر دو ابژه تعبیر و تاویل همزمان به اثر الصاق می شوند و در چنین شرایطی پدیده هرمنوتیک به وجود خواهد امد . اما در بسیاری از اثار عکاسی مفهومی جهان نمی توان تاویل را انتظار داشت و تنها تعبیری نزدیک به خواسته مولف نتیجه گیری می شود که این موضوع می تواند بار هنری اثر را افزایش دهد اما هنر را به معنای عامیانه را نفی می کند . از همه این تعاریف می توان برداشت کرد که یک اثر هنری حتی اگر یک تصویر ساده با پوشش کاملی از یک رنگ مشخص باشد و یا نقاشی های مالیخولیایی به سبک سالوادور دالی باشد ارزش هنری ماندگاری دارد اما ساده انگاری و تزریق سیاست موجب الصاق انقضا به اثر هنری می شود و پیام اثر را میرا می کند . تعبیر ، تاویل و یا پدیده هرمنوتیک بهانه ای است برای همسان سازی اندیشه افریننده و مخاطب در یک اثر هنری و همه این تعارفات به این دلیل است که ما به عنوان مخاطب می خواهیم به نتیجه ای برسیم که خالق از آفرینش اثر انتظار داشته است .