بی حسی موضعی / مستی از نیستی / نقد فیلم حسین مهکام

بی حسی موضعی ساخته حسین مهکام بی تفاوتی عمیقی نسبت به انسانیت و خاستگاه وجودی آن است . کاراکترهای فیلم که به غیر از ماری ، باران کوثری ، هیچ کدام شخصیت پردازی ندارند و کنش و واکنش آنان از روی تمسخر و بی تفاوتی است نه به خاطر فرار از موقعیت های جدی . از حسین مهکام که در کارنامه خود فیلمنامه «پدر آن دیگری» را دارد اتظار بیشتری می رود که داستان را به گونه ای طراحی کند که در بیننده حس شخصی بودن یک اثر سینمایی تداعی نشود .  

پوسترها

از همان پلان اول فیلم کارکتری از جلال ، حبیب رضایی ، می بینیم که چگونگی واکنش های آن مهم جلوه می کند نه چرایی . فیلم هرگز چرایی چنین بی تفاوتی و به تمسخر گرفتن عناصر یک زندگی از یک دانشجوی فلسفه را نمایش نمی دهد . این تمسخر در ذات فیلم نفوذ کرده و کاراکترها هر کدام به نوبه خود با مسائل شوخی می کنند . حجم بالایی از هزل که با پشتوانه نقد فرامتنی سیاسی مواجه شده ، به تدریج انتظار بیننده را افزایش داده و باور او را نسبت به پایان بندی داستان تغییر می دهد . در سکانس های پایانی «بی حسی موضعی» دکتر به بیرون بیمارستان مراجعه می کند و با لباسی مملو از خون از کاراکترها می خواهد که در صورت تمایل اندکی خون اهدا کنند چرا که نیاز به آن اورژانسی است . دکتر با بی تفاوتی و واکنش غیر معمول کاراکترها روبه رو می شود در صورتی که ماری رفتاری انقلابی می کند که برادرش جلال به آن اشاره دارد و کاندیدای اهدای خون می شود . چندی بعد که خبر مرگ شاهرخ ، پارسا پیروزفر ، توسط دوست جلال که موزیسین است با بی تفاوتی نشر داده می شود ، دوباره با همچون واکنش غیر معمولی از کاراکتر ها روبه رو می شویم . هرگز برای بیننده خصوصا بیننده ایرانی قابل قبول نیست که پدر یک دختر جوان دانشجو این گونه پی گیر خواستگار یا کسی باشد که با فرزندش در ارتباط است . در واقع فیلم علاوه بر فرافکنی در امر بی تفاوتی که تبدیل به پوچی و هزل ناخواسته شده با عدم درک فرهنگ و اجتماعی در جغرافیای داستانی مواجه می شود . «بی حسی موضعی» نه کمدی است و نه انتقادی . بلکه همان شیوه ایرانی قلقلک مخاطب را در پیش گرفته است . تمسخر زبانی و بی تفاوتی ناشی از شکست های متعدد باعث نشده لبخندها تبدیل به کمدی و مفهوم شود . علاوه بر آن پوستر هایی که در خانه جلال و دوست اش دیده می شود به هیچ وجه نماینده و نمایانگر شخصیت هنری کاراکترها نیست . شخصیت باید از درون به ذهن مخاطب نفوذ کند و باعث ایجاد همذات پنداری در او شود ، یک نمایش بیرونی از شخصیت حتی چهره ابزاری او در فیلم را تخریب می کند .

بازی ها

باران کوثری بازیگر توانمند سینمای ایران به درستی ایفای نقش می کند . اما این درستی به غیر از پارسا پیروزفر در نقش شاهرخ مورد تایید دیگران قرار نمی گیرد . اولا باید به این نکته اشاره کرد که شخصیت او هرگز مانند انسان هایی که دچار دوقطبیت شده اند نیست . بلکه او شخصیت سرکوب شده ای دارد که با حالت های ضعف احساسی و سوءظن چند برابر شده . شخصیت زنانه ای افسار گسیخته که تحمل کوچکترین مخالفتی ندارد . اما در عوض جلال ، جبیب رضایی ، مدام می خواهد با سو استفاده از ضعف روانی خواهرش بر عقده ها و شکست های خود سرپوش بگذارد . گروه بازیگران خوب از پس خواسته کارگردان بر آمده اند اما به نظر می رسد هیچ تحلیل شخصی  ای از نقش نداشته اند . در پلان انتهایی هنگامی که هر سه از بی تفاوتی نسبت به موقعیتی که در آن هستند گوش سپردن به موسیقی و رقص را انتخاب می کنند درست ترین واکنشی است که پس از آن همه واکنش غلط از آنان دیده می شود اما این پوئن مثبت هرگز دلیل بر اثبات رفتارهای غلط گذشته نمی شود . «بی حسی موضعی»  یک تمسخر اجتماعی است که کاربردی جز زنگ تفریح در سینمای ایران ندارد  .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی