بیوه سیاه / زنی که مردانه می جنگد ! / محصول جدید مارول

بیوه سیاه به کارگردانی کیت شورتلند در یک کلام فیلمی ضد زن و فیمیسنیسم است . فیلمی که ظاهرا تلاش می کند تا خانواده را ستایش کند اما در بیان آن ابتر می ماند . مسئله اصلی من با این فیلم بر سر زبان سینما است . سینمایی که این روزها برای کمپانی هایی مانند مارول در استودیو و تکنولوژی خلاصه می شود و هیچ کشف و شهودی ندارد . اگرچه کارگردان «بیوه سیاه» یک زن است اما آنقدر فیلم را براساس خواستگاه ها و قابلیت های مردانه ساخته که هیچ زنیتی در فیلم مشاهده نمی شود .

ناجی

داستان فیلم مانند همه فیلم های ابرقهرمانی هالیوود از کتاب های کمیک گرفته شده است . بحث بر سر اینکه آیا می شود کتاب های کمیک را به سینما تبدیل کرد یا خیر بماند برای بعد اما در این فیلم متاسفانه قهرمان یا ابرقهرمان به معنای ناجی نمی بینم . فیلم ساز نمی داند در حال ساخت فیلمی درباره زنان ناجی جهان است یا زنان ناجی خانواده ؟ مسئله اصلی فیلم این است که یک زن می خواهد مانند مردان بجنگد و قهرمان باشد ؛ احساساتی که در این فیلم تولید می شود چه لحظاتی که اشک در چشمان اسکارلت جوهانسون جمع می شود و یا زمان هایی که خانواده در کنار یک دیگر هستند و گفت و گویی شکل می گیرد ابدا زنانه نیست . احساساتی زنانه است که یک مرد نتواند به راحتی ریشه آن را کشف کند . زن و مرد احساساتی منفک از یک دیگر دارند حتی اگر عاشق هم باشند . در این فیلم مولف سعی کرده مبارزات ، تکنیک به کار رفته و چگونگی آن را مردانه تولید کند تا جایی که حتی موسیقی متن از دل یک رزم مردانه بیرون می آید . اگر چه از نظر همسویی همانطور که در متن فیلمنامه به آن اشاره می شود با موسیقی سری فیلم های «انتقام جویان» در یک راستا قرار دارد اما بیس آن که باید شخصیت زنانه ای در خود داشته باشد رعایت نشده است . مسئله دیگری که به عنوان ناجی با آن برخورد می کنیم مسئله آزاد سازی پدر از یک زندان است . تناقض به وجود آمده در متن این فیلمنامه هرگز قابل بخشش نیست . در شروع می بینیم که پدر پشت میزی نشسته و به راحتی حریفانی که برای مچ اندازی با او می آیند را شکست می دهد این ابرقهرمان که از کاپتان آمریکا گرفته شده است با قدرت خود درها را از میان بر می دارد و هنگامی که پس از یک کشمکش با دختران روبه رو می شود از سوی آنان مورد تحقیر  قرار می گیرد . مرد در این سکانس موجودی قدرتمند و در عین حال کم استعداد با ضریب هوشی پایین نشان داده می شود . مسئله مرد ستیزی در این سکانس که پایه و شروع آن در فیلم است را اگر کنار بگذاریم به مسئله منطق در فیلم نامه می رسیم . مردی که تا قبل از تیتراژ حضور احساسی و انسانی آن درک می شد بدون هیچ پرسش و پاسخی از سوی خانواده خود طرد می شود . یک قهرمان زن بیش از آنکه مهارت در مبارزه دارد باید مهارت در منطق و پیاده سازی آن داشته باشد و اصلا چنین ابژه ای باعث قهرمانی زنان در یک جامعه خواهد شد .  

رو یا رویی با ابر مرد

نگاه مرد ستیزانه مولف در «بیوه سیاه» پشت لبخند ها و کنایه ها پنهان می شود . مولف نه تنها زن نمی سازد بلکه مردیتی را که از آن برای قهرمان سازی زنان بهره می گیرد ، زیر سوال می برد . به عنوان مثال در یک سکانس می بینیم که جوهانسون رو در رو با آنتاگونیست در اتاق قرمز قرار دارد شخصیت جوهانسون که با مادرش جا به جا شده است و به درستی به عنوان بیوه سیاه از یک هوش قهرمانه بهره می برد می خواهد آنتاگونیست را به قتل برساند که با تکنولوژی و مرموزیت مردانه کنترل می شود ، او بعد از اینکه از بازی با اعصاب یک مرد برای تحریک و آسیب به سیستم کنترل خود ناامید می شود صورت خود را محکم به میز می کوبد تا سیستم غیر فعال شود . می توان این هوش را یک هوش زنانه به حساب آورد اما قدرتی که جوهانسون با آن صورت خود را به میز می کوبد ابدا زنانه نیست . این دو قطبی شدن شخصیت در فیلم حتی به زنانی که تحت فرماندهی یک ضد قهرمان در آمده اند تا جهان را تسخیر کند هم انتقال می یابد . به عنوان مثال مبارزه ای که در ابتدای فیلم مشاهده می کنیم نه یک مبارزه زنانه است و نه یک مبارزه مردانه . گویی همه مبارزها توسط یک مرد آموزش دیده اند که آن مرد شبیه به زنان می جنگیده . اصلا سعی در بازی با کلمات ندارم و فقط سعی در بیان تاثیری که از فیلم گرفته ام دارم . اگرچه همواره تماشای قهرمانی زنان برای جامعه مردسالاری مانند ایران سخت بوده است و من به این گونه فیلم ها برای برقراری تعادل میان هویت و جنسیت در جامعه امیدوارم اما این فیلم به شدت مرا ناامید می کند چرا که مولف در عین مردستیزی از عدم آگاهی نسبت به جنس خود و احساسات زنانه رنج می برد . تماشای این فیلم تنها برای کودکان می تواند جذاب باشد .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی