بوف کور / وحشت از یک عشق زمینی چسبیدن به تنهایی

بوف کور خوانده شده ترین داستان ایرانی است . اما این خوانش تا چه اندازه به هرمونوتیک نزدیک شده است . چرا همچنان پس از گذر سالها از انتشار این کتاب رازهایی کشف نشده مانده و چه مقیاس ادبی در کلام هدایت وجود دارد که جامعه ایرانی در پی ماجراجویی در آن است ؟

آرزوی محال

وحشت از تنهاییبوف کورد را کنج میعادگاهی کشانده و بال هایش را آلوده به مرکب کرده است . صادق هدایت نام دیگر جغدی است که برای تماشای زیبایی های دنیا نیاز به تنهایی دارد . او این زیبایی را نه در چشم و نه در حس های پنج گانه کشف کرده است . بلکه در ذهن و تخیل آن طور که لذت بخش خود است زندگی می کند . عاشق می شود . معشوق را تکه تکه می کند . و روزی چمدان را می بندد و فرار می کند . در واقع تکنیک هدایت در این جمله خلاصه می شود که : بگذار آرزوی همذات پنداری مخاطب با شخصیت داستانت بر دلش بماند . جوری بنویس که همه آرزویش را داشته باشند .

شخصیت

شخصیت در بوف کور به کنش واکنش نشان نمی دهد . بلکه در برابر کنش ها شکلی از اخلاق را به نمایش می گذارد که از طرف خواننده با دلسوزی همراه باشد . هنگامی که شخصیتی نامتناهی سازی شده باشد خواننده به طور نامحدودی می تواند در باره آن اظهار نظر کند . ای بسا افرادی مانند بهروز افخمی وی را دگر باش می نامند . نویسنده ای مانند عباس معروف در احترام به بوف کور «پیکر فرهاد» را می نویسد . و به طور پویا می بینیم که در باره آن کتاب هایی به عنوان تحلیل و فلسفه روانه بازار می شوند . رسیدن به چنین نقطه ای در برابر شخصیت هنرنمایی نویسنده در برابر مخاطب است .

بخشی از تاریخ

بوف کور به بخش اعظمی از تاریخ ادبیات ایران تبدیل شده است و مطالعه آن نه تنها پیشنهاد می شود بلکه به هنر علاقه مند در حوزه ادبیات ایران واجب است .

برای مطالعه این کتاب بر روی متن کلیک کنید .