بهرام بیضایی / آیینه ای از حقیقت در پیش رو / شب هزار و یکم

بهرام بیضایی الگوی زنده نمایشنامه نویسی ایران است و خبر تجدید چاپ نمایشنامه «شب هزار و یکم» نه تنها مخاطب خاص عرصه هنرهای نمایشی را مسرور می کند بلکه نیمه گمشده ای از تاریخ ادبیات کشور در سطح عموم است . بیضایی همواره ریشه افسانه در ادبیات کلاسیک ایران را به نمایشنامه خود گره زده است که نمونه شکوه مندش را در «شب هزار و یکم» می بینیم . ترسیم واقعی از افسانه های تحریف شده یا نابود شده ایرانی که به دلیل محدودیت در بیان ، تبدیل به تراژدی نفسانی می شوند . ضحاک پس از هزار سال پادشاهی بر یک جغرافیا شبی را گوش به روایت شهرزاد قصه گو که به زهر مارهایش خو گرفته می سپارد و این آغاز بازی است .

مخاطب و بیضایی

در همه آثار نمایشی بهرام بیضایی ما جامعه ای را شاهدیم که حکم مرگ تاریخ خود را روزانه با بی تفاوتی نسبت به موقعیت صادر می‌کند . این بی تفاوتی نه تنها در متن اثر رسوخ کرده بلکه باعث عریانگری ضعف ها شده است . در برابر این امر مولف موضع خود را با توجه به عقبه محکمی که از تاریخ ادبی و حتی غیر ادبی سرزمین اش دارد، مشخص می کند که این موضع انسانی و جامعه پسند است. بیضایی نمی خواهد با به رخ کشیدن قدرت کلام و نفوذ کلماتش آنچه را که بر مخاطب مشتبه می‌شود، علم شمارد؛ بلکه آنچه را علم معرفی می‌کند که عموم مخاطب توانایی درک و پذیرش آن را داشته باشند . نمایشنامه « شب هزار و یکم» پرده از رازی بزرگ بر می دارد . این پرده‌برداری به دو قسمت خوانش و نمایش تقسیم می شود . در واقع دراماتیزه کردن چنین متنی از سوی هدایتگر (کارگردان) منوط به شرایطی است که فرد مذکور در آن قرار دارد اما متن هنگامی که به زبان بازیگران جاری می شود، خاصیت خود را مبسوط به مخاطب تزریق می کند و این کارکرد اعجاز انگیز یک اثر نمایشی خوب است . نه تنها بیضایی بلکه بسیاری از نمایشنامه نویسان بزرگ از جمله : بکت ، شکسپیر ، سارتر ، کامو و … جدا از فعالیت در مدیاهای گوناگون در برخورد با نمایشنامه تقدس عمیقی برای زبان و جاری ساختن آن بر روح بازیگر قائل هستند. هنگامی که مخاطب پارسی زبان با زبانی که این روزها غریبه شده (منظور زبان نمایشنامه های بیضایی) برخورد می کند آن را شکسته یا خیلی مبادی آداب می شمارد؛ در صورتی که این غایت بی‌فرهنگی جامعه ای را می‌رساند که زبان مادری خود را فراموش کرده است . فرهنگ ایرانی به طور مختص در زبان نمایشنامه های بیضایی گنجانده شده است. مخاطب در برابر نمایشنامه «شب هزار و یکم» از تعجب به تعقل و از تعقل به عقلانیت انسانی می رسد و این عقلانیت او است که اجازه به قضاوت درست در برابر رویدادهای یک نمایش را می‌دهد. بنابر این مخاطب ارزش والایی در ذهن مولف دارد و نگارنده نسبت مستقیم خود را با اثر حفظ کرده است. عنصری که این روزها در ادبیات نمایشنامه نویسی ایران گم شده و به جرات می توان گفت به آن اهمیت داده نمی شود، نسبتی است که مولف با اثر خود برقرار می کند . متن هایی که نه تنها از عُلقه های مولف نسبت به ادبیات و تاریخ و یا جغرافیایی زیسته اش چیزی نمایان نمی کنند بلکه در نفی یا ضدیت ساختن برای هر کدام تلاش کرده اند .

حقیقت لای کتاب

این روزها شعار کتاب خوانی و خرید کتاب و حتی اینکه «پُز کتاب خوانی هم خوب است» را زیاد شنیده ایم اما اینکه چه کتابی خوب است و افراد جامعه بسته به سلایق و نظریات شخصی شان چه کتابی را بهتر درک می کنند را هیچ کس نمی‌گوید . کار به جایی رسیده است که فروش ماکت های کتاب بالا رفته یا کتاب هایی که زرق و برق بیشتری داشته باشند، بیشتر می فروشند. یادمان باشد کتاب یک هدیه زینتی نیست بلکه یک هدیه روحانی است که فرد با اهدای آن به دیگری روح او را برای پرواز آماده می‌کند . از این جملات می خواهم این گونه نتیجه بگیرم که بیضایی با تمام سرشناسی اش در میان جامعه ایران غریب مانده است . مخاطب خاص هنرهای نمایشی وی را می‌شناسد و باآثارش آشنایی دارد و باید این گونه باشد اما جامعه کنونی که با دردِ دل، نان و پنیر در کیف فرزندش می‌گذارد، فرصت فکر کردن به پشتوانه فرهنگی خود را ندارد و تاسف آورتر آنکه آن روزها که فرصتی برای تفکر در این زمینه ها بود، روحیه و موقعیت چنین فعالیت هایی یافت نمی شد که البته امروز از دیروز نیز بدتر است . بیضایی می تواند پلی برای آشتی مخاطب ایرانی با ادبیات و فرهنگ غنی آریایی باشد. فرهنگی که افسانه‌هایش عین واقعیت است . واقعیتی که برای‌مان از هر زمان دیگری تلخ تر شده اما می شود با قند پهلویِ زبان نمایشی این نمایشنامه نویس بزرگ ایرانی از آن کام گرفت . مساله بیضایی رسوایی شخصیت های داستانی خود نیست بلکه مساله‌اش تراژدی برآمده از متروکه ای به نام جامعه ایرانی است . همان‌طور که از نمایشنامه «مجلس ضربت زدن» بر می آید، جامعه دوقطبی به قطب های بیشتری تقسیم می شود و آدم ها یا هدایتگر هستند یا هدایت شونده . با چنین تفسیری انسان در جامعه هویت مشخصی ندارد و به صراحت می گویم جامعه بی هویت ، ایمان ، عقل، انسانیت و خیلی مسائل دیگر را به راحتی زیر پا له می کند . این مساله اخطاری است که مولف در همه آثارش به آن اشاره داشته است . خوانش آثار بهرام بیضایی نیمه خودآگاه مخاطب را بیدار می کند و از ناخودآگاهی که همواره رویاهای دور از دسترس دارد ، دور نگاه می دارد؛ البته که این خاصیت هنر است؛چرا که خود از ناخودآگاهی رویایی برخاسته و انگیزه برگشت به آن را ندارد اما مساله آثار بیضایی در این موضوع خلاصه می شود که خودآگاه مخاطب درگیر داستانی خواهد شد که تماما با فرهنگ زیسته و جغرافیای او برابری دارد و مانند آینه ای از حقیقت پشت سرش پرده بر می دارد. بیضایی ذهن مخاطب را برای اندیشه های بزرگ بیدار نگاه می دارد .

چاپ شده در روزنامه قانون / علی رفیعی وردنجانی