انولا هولمز / آینده دست خود ما است / نقد یک فیلم متفاوت کارآگاهی

انولا هولمز به کارگردانی هری بردبیر نه یک اثر فمینیستی است و نه موضعی در برابر این گرایش گرفته است . این مسئله ای بسیار مهم است که تبدیل به ابزاری برای پراکنده کردن مخاطب شده . آنان که فیلم را فیمینیستی می بینند یا با مفهوم این واژه آشنایی کامل ندارند یا اساسا با قهرمانی زنان مسئله دارند . فیلم بسیار انسانی و سینمایی از حقوقی حرف می زند که برای پیشرفت اجتماعی – فرهنگی یک جامعه واجب است .

تدوین

از همان ابتدایی ترین پلان ها مشخص می شود تدوین به صورت فیدبک – اینترآپت داستان را روایت می کند . فاصله گذاری برشتی که هر از چند گاهی «انولا هولمز» با بیننده صحبت می کند باعث شده تدوین شکل آرمانی – آموزشی یک تئاتر نوین را به خود بگیرد . با توجه به اینکه عقبه ذهنی مخاطب از شرلوک هلمز این اجازه را به مولف داده که ابر قهرمانی او در سایه بماند اما تدوین نمایش کاملی از تاثیر گذاری شخصیت ها در فیلم به اجرا گذاشته است .

انتخاب

سلسله جزئیاتی که باعث جذابیت شخصیت «انولا هولمز» می شوند عبارتند از : هرگاه احساس نیاز کنم می توانم پوششم را به انتخاب خود تغییر دهم . حتی هنگامی که او با دادن ۵ پوند از مرد غریبه ای می خواهد که لباسش را به او بفروشد این گرایش دیده می شود که هدف وسیله را توجیه می کند . پس ما با یک اندیشه ماکیاولیستی طرف هستم . اندیشه ای که در آن مادر انولا که بزرگترین مربی زندگی او بوده از ترس به مخاطره افتادن دخترش او را ترک می کند . هنگامی که توسط برادر بزرگترش به زور به مدرسه تربیت خانم ها می رود بیننده با دو بُعد سینما روبه رو می شود . اول سینما برای سینما و دوم سینما برای جامعه . در بُعد اول می بینیم که صدای پاهای دختران در هنگام بالا و پایین رفتن از پله ها ما را به یاد فیلم «دیوار» پینک فلوید و راجر واتر می اندازد . و در بُعد دوم نشان می دهد بستر آموزشی هرگاه تبدیل به اجبار و نظم دیکتاتور مابانه شد فاقد ارزش محتوایی و فرهنگی می شود .

روبان بنفش

نشانه هایی که در فیلم نامه برای ساختن یک کارآگاه ساخته شده بسیار دقیق و هوشمندانه است . از تکه پارچه های بنفش به عنوان نشان یک گروه مخالف که بر روی درب ورود انبار مهمات چسبیده تا طرز آرایش انولا برگرفته از سلیقه و روحیه دخترانه است . دختری که می خواهد خودش باشد نه آن طور که جامعه انتظار دارد . دختر هر اندازه که جنگنده و شجاع باشد اما همچنان ظریف و شکننده است و با فریادی که برادر بزرگتر او بر سرش می زند بغضش خواهد ترکید . فیدبک هایی که گذشته را روایت می کنند نیز وظیفه آگاه سازی مخاطب نسبت به چگونگی شکل گیری «انولا هولمز» را دارند که مادرش او را به صورت رمز alone (تنها) صدا می کند . مبارزات میان انولا و مادرش من را به یاد فیلم زیبای جوزپه تورناتوره (زن ناشناخته) انداخت . در آن فیلم که البته به طور کلی محتوا و مفهوم اثر متفاوت است زنی برای تربیت بچه خانواده ای او را کتک می زند و هربار از او می خواهد که دوباره روی پای خود ایستاده و مبارزه کند . این ناخودآگاه به وجود آمده به عنوان پیش زمینه ذهنی مولف برای مخاطب خاص بسیار جذاب و حرفه ای است .

تراژدی ناتمام

مسئله اصلی من با این فیلم بر سر احساسی است که در ایجاد آن موفق بوده اما در انتها ناتمام می گذارد . احساسی که انولا نسبت به یک پسر اشرافی پیدا می کند که ضد قهرمان اصلی فیلم در آنجا ساخته می شود ، یک رابطه دوست داشتنی است . ارتباط میان آن دو به طرز جذابی متفاوت است . از شیوه پنهان شدن پسر در چمدان تا علاقه او به گل فروشی در لندن نشان بیننده را برای یک نتیجه گیری احساسی آماده می کند . از آنجایی که فیلم کمی درون مایه کمدی به خود گرفته مولف از پایان دادن به احساس به وجود آمده در فیلم پرهیز می کند و صرفا با دیالوگ : آینده به انتخاب شما است . به همه چیز پایان می دهد . فیلم «انولا هولمز» یک اثر خوش ساخت است که با پرهیز از فرافکنی سعی در نمایش تربیت های غلطی دارد که جلوی پیشرفت بسیاری از خانم ها را خواهد گرفت .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی