الماس های تراش نخورده / قمار مدرن / نقد روانشناسانه

الماس های تراش نخورده با بازی آدام سندلر یک تئوری نسبی برای جاهلیت و جاه طلبی انسان است . داستانی که تکاپوی انسان در بازه زمان را به گروتسک تبدیل می کند . طلافروشی که به شرط بندی علاقه ویژه ای دارد و تقریبا همه درآمد حاصله را صرف این بازی می کند اکنون با بدست آوردن «الماس های تراش نخورده» توانسته به بازیکن بسکتبال محبوب خود نیرویی ببخشد و در آخرین قمار زندگی اش پیروز شود اما این پیروزی ، آنی بیشتر به طول نمی انجامد .

خشم

شخصیت در این اثر به موازات زمان پیش نمی رود بلکه زمان در جست و جوی شخصیتی است که همواره خلاف جریان آب ایستاده تا ماهی بگیرد . «الماس های تراش نخورده» لایه ای از روان آدمی را بروز می دهد که تمثیل مُثُل افلاطون قادر به پیشگویی آن نیست . داستان با ساختار نه چندان پیچیده سینمایی  سعی در قرار گرفتن کنار بیننده برای دنبال کردن پیرنگ دارد . با توجه به این که قهرمان قصه مردی سراسیمه از کشف قدرتی شگرف در طبیعت است و به جای آنکه این قدرت را صرف سلطه و زورگویی کند می خواهد برای یک بار هم که شده خوش شانس باشد . فیلم ذاتا شلوغ است . این شلوغی نماینده خشمی درونی است . همه کاراکترهایی که با یک دیگر ارتباط برقرار می کنند به نوعی از عقده نرسیدن رنج می برند . اما این که آنان به چه چیز نرسیدن برای مولف اهمیت پیدا نمی کند . تنها خشمی که در ارتباط با دیگر کاراکترها انتقال می یابد اهمیت پیدا کرده . ساختار سینمایی اثر از هیاهو به سکوت می رسد . این سکوت پس از شلیک بر سر آدام سندلر برقرار می شود گویی همه سر و صداهای دنیا از گلوی این شخصیت بیرون می آید اما اینگونه نیست . شخصیت طراحی شده همانند آینه لایه های روانی دیگر کاراکتر ها و بیننده را ناخودآگاهانه هویدا می کند .

بازتاب

ایجاد هیجان در «الماس های تراش نخورده» وابسته به احساس کاراکتر ها به یک دیگر نیست بلکه به نسبتی است که آنان با یک دیگر برقرار می کنند . اگر چه لازمه ایجاد هر نسبتی احساس است اما قصه در هیچ ژانری توجیه پذیر نیست . به ارتباط میان قهرمان داستان و همسرش دقت کنید . او همانگونه که فعالیت اقتصادی دارد به زندگی و آینده نگاه می کند . در واقع همه چیز برای او مانند یک قمار است حتی هنگامی که با معشوقه ای دیگر ارتباط برقرار می کند و به او سوء ظن می ورزد . شخصیت دقیقا همان قصه ای را می گوید که انسانها در عصر مدرن رقم زده اند . پیشگویی آن توسط چارلی چاپلین انجام شده است اما زبان امروزی این فیلم باعث می شود بیننده جدی سینما به فکر فرو رود . آیا زندگی در عصر تکنولوژی که به عصر سر و صدا تبدیل شده است یک قمار بزرگ که منتهی به مرگ می شود نیست ؟

موسیقی

موسیقی «الماس های تراش نخورده» بر این هیاهو می افزاید از آن جهت که موسیقی در عصر رمانس و کلاسیک ابزاری برای خروج از سکوت و برون ریزی احساسات درونی بود اما امروزه موسیقی های راک – جاز و بعضا پاپ نه تنها درونیات انسان را سرکوب می کنند بلکه جلوی شنیده شدن فریاد او را می گیرد . موسیقی با ملودی ساده بر ساده سازی ساختارفیلم تاکید می گذارد و باعث می شود فهم هیاهو ساده شود .

بی تجربه

نکته مهم دیگری که فیلم به آن اشاره می کند جلوگیری از تجربه ورزی انسان امروزی است . انسان بی تجربه هراندازه محتاط عمل کند باز هم شکست می خورد به دلیل استفاده از منابعی که در شرایط ایده آل نوشته شده اند . به عنوان مثال سکانس پایانی فیلم را درنظر بگیریم قهرمان داستان وقتی از پیروزی خود مطمئن می شود درب امنیتی محل کار خود را باز می کند تا کسانی که با او دشمنی داشته اند آزاد شوند . یک تصمیم هیجانی حاصل بی تجربگی انسان است . آزادشدگان با استفاده از اسلحه او را به قتل می رسانند . تکنولوژی اعتماد کاذب ایجاد می کند و مصرف کننده را عاری از تجربه بار می آورد در صورتی که اگر این قمار به صورت کلاسیک خود انجام می گرفت شرایط قطعا متفاوت بود .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی