آوای وحش / سگ ها ، سگ ها از کنار یکدیگر / نقد فیلم

آوای وحش یکی دیگر از محصولات سینمایی است که احساسات غریزی را برتر از احساسات عقلانی عنوان می کند . کریس سندرز کارگردان بر اساس رمانی از جک لندن فیلمی تاثیر گذار در حوزه سینمای ارتباط انسان و حیوان خلق کرده است . باک سگی است برگزیده . این که چه کسی و چگونه او را برگزیده است نه مهم است و نه معلوم . اما او است که با اندام بزرگ خود خوی وحشی گری را تبدیل به انسانیتی جوانمردانه می کند .

فرماند

شخصیت باک در سکانس های آغازین «آوای وحش» به خوبی تعریف می شود . اما نقطه قوت داستان که اساس آن نوشته جک لندن است ، آگاهی تدریجی بیننده از احساسات ، نیازات و غریزه حیوانات و مشخصا سگ ها است که با یک پایان بندی عالی حیوان به میعاد گاه خود می رسد اما همچنان خاطراتی که از ارتباط با انسان در ذهن دارد همواره مرور می شود . از نظر روانشناسی سگ ها تنها موجوداتی هستند که صاحبان و فرمانده شان را بیشتر از خودشان دوست دارند . نقطه عطف اول فیلمنامه هنگامی نمایان می شود که باک موفق می شود در یک نبرد با سردسته سگ های نامه رسان او را شکست دهد . در این نبرد اگر از حمایت دیگر سگ ها برخوردار نبود هرگز نمی توانست به موفقیت برسد . در این جا شاهد ابژه برابر میان انسان ها و حیوانات هستیم . البته که این ویژگی خوی انسانی بیشتری نسبت به صفت حیوانی آن پیدا کرده است چرا که داستان برای ایجاد مضمون در اثر از تکنیک انیمیشن استفاده برده است . با این که بیننده پس از تماشای چند پلان متوجه ساختگی بودن حیوانات اثر می شود اما همچنان آنان را دنبال می کند و این تعلیق بوجود آمده حاصل تجربه ای است که ژانر بخصوص به وجود آورده است . این تجربه را می توان در فیلم : «هاچی : داستان یک سگ» مشاهده کرد . احساساتی کرخواسته از ذهن تداعی گر انسانی است و به صورت غریزی در یک حیوان نمود پیدا می کند .

رویا

«آوای وحش» بیشتر از آنکه سعی در ایجاد ارتباط دوستانه میان انسان و حیوان داشته باشد بیننده را به اندیشیدن درباره احساسات خود وادار می کند . چرا یک حیوان اخلاقی تر از انسانی که خود را اشرف مخلوقات می داند رفتار می کند ؟ این پرسش اولین برخورد جدی مولف با مخاطبی است که از تماشای ارتباط شکل گرفته میان باک و صاحبانش است . حیوانات نیز به اندازه انسان ها نیاز به یک زندگی اجتماعی دارند . اما این زندگی اجتمای دلیل بر آن نمی شود که شخصیتی به نام باک گذشته و راهی را که طی کرده تا به آرزوی خود برسد فراموش کند . درس بزرگ مولف این است که سگ ها شاید درک حسی مانند انسان نداشته باشند اما با غریزشان می توانند بهترین تصمیمات را بگیرند ؛ مانند هنگامی که باک برای نجات دادن گروه نامه رسان آنان را به سمت تونل برفی هدایت می کند . رویای سگ رویای شخصیتی است که به آن دل می بندد . اگر مردی است که با از دست دادن فرزند خود در تب شدید به می خوارگی روی آورده و یا اگر همنوع خود است و برای جلب نظر او باید دیگری را از غرق شدن در آب نجات دهد . گره خوردن رویای دو انسان به یک دیگر امری محال است اما می توان به راحتی دریافت که حیوانات می توانند همان رویایی را خلق کنند که انسان در سر می پروراند . پذیرش مسئولیت از دیگر صفت های انسانی است که در این فیلمنامه شاهد هستیم و هنگامی که باک راه خود را از دیگر سگ های نامه رسان جدا می بیند مدام در حال تداعی صداها و خاطرات انان است تا این که وابستگی بزرگ تری در ادامه برای او اتفاق می افتد. فیلم هایی که شخصیت قهرمانی غیر موجود انسان دارد در هر ژانری که باشد می تواند جذابیت خاصی را برانگیخته کند چرا که انسان ها همواره در پی آیند که اخلاق و انسانیت خود را از زاویه ای غیر انسانی مورد نقد قرار دهند .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی