گودال دریچه ورود به ملکوت آسمان / تحلیل فلسفی فیلم

گودال / «برای آنکه به ملکوت آسمان وارد شوید باید اول کودک شده باشید» (انجیل متی)

آنچه بیش از همه، و به درستی، درباره فیلم پلتفرم گفته شده آن است که فیلم در رد نظام سرمایه‌داری است؛ «گودال» و ساختار طبقاتی‌اش استعاره‌ای است از نظام طبقاتی جامعه سرمایه‌داری و تقسیم ناعادلانه ثروت در میان اقشار جامعه؛ و فیلم این ساختار به شدت ناعادلانه را به بهترین شکل به نمایش گذاشته و بر اصلاح فوری آن تاکید می‌کند. اما این نوشتار می‌کوشد تا از منظری متفاوت به جهان فیلم دیده افکند.

بیایید تحلیل خود را با این پرسش آغاز کنیم که سازه طبقاتی گودال، ناشی از چه چیز یا چه کسی است؟ آیا کسانی که در فیلم از آنها با عنوان «مدیریت» یاد می‌شود چنین ساختاری را برای گودال تعبیه کرده‌اند؟ آیا مدیریت و عوامل او از اتفاقاتی که درون گودال می‌افتد خبر داشته و بر آنها نظارتی دارند؟ چنین به نظر نمی‌رسد. کما اینکه «ایموگیری»، زنی که ۲۵ سال برای مدیریت کار کرده و حتی وظیفه گزینش زندانیان را بر عهده داشته، هنگامی که به درون گودال قدم می‌نهد، از آنچه در آنجا می‌بیند غافلگیر می‌شود. او حتی از تعداد صحیح طبقات گودال بی‌خبر است. مدیریت فقط وظیفه تامین منابع را بر عهده دارد؛ و فیلم با تاکید بسیار نشان می‌دهد که آنها این وظیفه خود را به بهترین شکل ممکن انجام می‌دهند. وظیفه تامین منابع برای همه ساکنین گودال و نه فقط طبقات بالایی. اینکه ساکنین گودال چگونه از این منابع بهره می‌برند اصلا به مدیریت ربطی ندارد. این جاست که می‌توان مدیریت را استعاره‌ای از «طبیعت» دانست. طبیعت، منابع خویش را به بهترین شکل ممکن در اختیار همه انسان‌ها قرار می‌دهد ولی بر نحوه بهره‌برداری آدمی از این منابع نظارتی ندارد.

پس این سازه طبقاتی را چه کسی بنا نهاده است؟ پیش از هر چیز لازم به ذکر است که گودال دارای ساختاری شر است. حتما می‌دانید که نماد عددی شیطان ۶۶۶ است. گودال فیلم پلتفرم دارای ۳۳۳ طبقه است که در هر طبقه دو زندانی و در کل ۶۶۶ زندانی ساکن آن‌اند. از سوی دیگر در بسیاری از آیین‌ها و اساطیر، انسان دارای وجهی «شر» است که این «شر» خود را در قالب «میل» و «خواست» به نمایش می‌گذارد. از آیین هندو و بودا گرفته تا زروانی‌گری در ایران باستان و حتی در فلسفه افلاطون، «میل» ریشه در «شر» دارد. این میل خود را در «خوردن و نوشیدن»، «شهوت» و «دزدی و خست» به نمایش می‌گذارد. دیو «آز» شرورترین و خبیث‌ترین دیوها در میان دیوهای ایرانی است. بودا برای رسیدن به «نیروانا» به «نخواستن» توصیه می‌کند و «خدای صانع» افلاطون در کتاب «تیمائوس»، به انسان تاکید می کند که برای مبارزه با شر، باید بر امیال و هوا و هوس خود افسار زند تا رستگار شود.

 از آنچه گفته شد مشخص می‌شود که ساختار شرِ گودال وامدار زندانیان محبوس در آن است. سویه تاریک روح آدمی، تمنای بی‌پایان او و اشتهای سیری ناپذیرش است که به ساختار طبقاتی گودال شکل داده است. قانون سرنوشت، برخی را در طبقات بالا و برخی را در طبقات پایین از خواب بیدار می‌کند ولی اگر آدمیان بر امیال خود مهار می‌زدند، اگر به سهم خود قانع می‌بودند آنگاه این ساختار طبقاتی در هم می‌شکست و به همه ساکنان گودال، چنانکه گویی در یک طبقه قرار دارند، غذای کافی می‌رسید. حال پرسش بعدی آن است که آیا راه گریزی از این ساختار هست؟ آیا می‌توان آن را تغییر داد؟

راه حل بسیاری از آیین‌ها، به خصوص آیین‌های هند و اروپایی، توسل به ظهور منجی است (مسیانیسم). کسی خواهد آمد که جهان را از ظلم و بی‌عدالتی پاک خواهد کرد. در آیین هندو، آخرین تجلی «ویشنو»، «کالکی»، سوار بر اسب سفید خود، شمشیر به دست، ناپاکان را از میان برمی‌دارد. فیلم پلتفرم نیز به «مسیانیسم» متوسل می‌شود. «گورن»، فردی که داوطلبانه قدم به گودال نهاده و وسیله انتخابی‌اش کتاب «دن کیشوت» بوده، در یک سوم پایانی فیلم خود را در مقام منجی می‌بیند. سلاح در دست می‌گیرد و با خشونت هر چه تمام سعی در برقراری عدالت می‌کند. ولی گورن فیلم پلتفرم، در ابتدا، بیشتر از آنکه به مسیح شباهت داشته باشد ترکیبی است از دن کیشوت و رابین هود. او قصد تغییر دارد ولی راه تغییر را نمی‌داند. راه حل وی آن است که غذا را به پایین‌ترین طبقه برساند تا از این طریق مدیریت را از وضع نابسمان گودال آگاه کند.  او دن کیشوت‌وار، همراه با دستیار خود سانچو/باهارات، به نبرد با ساختار برمی‌خیزد ولی غافل از آنکه آن چه با آن می‌جنگد چیزی به جز آسیابی بادی نیست. تا آنکه سرانجام در میانه راه، پیر خردمند راه حل دیگری پیش پای او می‌نهد. اینکه پیغامی را، در قالب بشقاب غذایی دست نخورده، به طبقه صفر بفرستد. چرا که به گمان مرد خردمند، با آنکه مدیریت، فاقد شعور است (بدیهی است که طبیعت آگاهانه عمل نمی‌کند) ولی کورسوی امیدی هست که کسانی که در طبقه صفر کار می‌کنند، پیام ارسالی را دریافته و شاید موجب تغییری شوند.  اما گورن برای آنکه در قالب مسیح/ کودک/پیام‌آور رستاخیز کند، باید اول به صلیب کشیده شود، باید رنج بسیار کشد تا از گناه پاک گردد. باید تا قعر دوزخ فرو رود تا بتواند از آن فرا رود. از همین رو در مسیر خود به سوی ژرفا، به سوی قعر، مرگ معشوق/مادر/میهارو و مرگ دستیار را از سر می‌گذراند و تا سر حد مرگ شکنجه می‌شود. تا سر انجام پس از آنکه در درون تاریکی مطلق قدم می‌نهد در پایین‌تر از پایین‌ترین طبقه، در قالب کودک/ معصوم، به سوی طبقه بالا رستاخیز کند. چرا که «برای آنکه به ملکوت آسمان وارد شوید باید اول کودک شده باشید.»    

گورن تلاش خود را می‌کند و در نهایت پیامی را به طبقه صفر می‌فرستد، ولی مخاطب در پایانِ بازِ فیلم، با این سوال بی‌پاسخ می‌ماند که آیا کودک توان تغییر وضع موجود را دارد یا که تمامی تلاش گورن تلاشی دن‌کیشوت وار بوده است؟ به گمان من، شق دوم درست است. چرا که اگر مدیریت نقشی در شکلگیری گودال نداشته، پس قادر به تغییر آن هم نخواهد بود. این ساختار، ریشه در حرص و آزی دارد که حاصل لایه‌های تاریک و سیاه روح بشری است. پس امیدی به تغییر این ساختار نیست: همواره عده‌ای در طبقات بالایی هستند که بیش از نیاز خود از منابع بهره می‌برند و راه صعود پایین‌دستی‌ها را سد می‌کنند و عده ای نیز در طبقات پایین هستند که برای بقای خود از هیچ جنایتی، حتی از خوردن گوشت و خون همنوع خود فروگذاری نمی‌کنند. خیر، امیدی به تغییر نیست و تاریخ چند هزار ساله بشر، به ویژه تاریخ معاصر ایران، بهترین شاهد بر این ادعاست.

نویسنده : دکتر محمد علی منانی / دکترای زیبایی شناسی هنر