Press ESC to close

مریم آذرشین

مریم آذرشین نویسنده و کارگردان اهل مبارکه اصفهان است. او تا به حال از طرف جشنواره های زیادی شایسته تقدیر بوده است و در مجله و رزونامه اینترنتی برداشت بلند به عنوان منتقد فعالیت می کند

بیماری های سینما | خاطرات یک فیلم بین قسمت چهارم

وری، رکورد دار تمام بیماری ها در سینماست. چه از نظر قدمت که پیشکسوت ترین است و احتمالا در اولین فیلم های تاریخ سینمای ایران هم بازیگران نقش اول اگر قصد مریضی به سرشان می زد حتما کور می شدند. محققان نسخه ی کامل تری از فیلم دختر لر را کشف کرده اند که…

پولدارهای بدبخت | داشتن یا نداشتن مساله پول است

آقا ما را گیر آورده اید؟ بچه گول می زنید؟ به قول امروزی ها اگر قصد توهین به شعور ما را دارید بی رودربایستی بهمان بگویید که خودمان هم در جریان باشیم. این چه وضعی است که در اکثریت قریب به اتفاق فیلم ها پولدار ها را بدبخت، غمگین و مریض جلوه می دهید؟ بدبختی و غم که کاملا شوخی ست اما از حق نگذریم درباره ی مریضی نظر فیلم ها پربیراه هم نیست. چرا که فقرا مریض نمی شوند بلکه مستقیما به مرحله ی فینال صعود می کنند

دین دیری دین | خاطرات یک فیلم بین قسمت ۳

اول دفتر را با یک موسیقی کلید می زنم. «دین دیری دین» مسلماً با « دیرین دیرین» پلنگ صورتی از زمین تا آسمان تفاوت دارد. تا آن حدی که می شود گفت این دو مقوله ی مهم سینمایی هیچ ربطی جز موسیقی فیلم بودن با هم ندارند و…

تلوزیون در دست دیگران | خاطرات یک فیلم بین قسمت دوم

ن خانه ی ما اگر نگویم بیست و چهار ساعت، حداقل هجده تا بیست ساعت در طول شبانه روز روشن است. خانواده ی ما عاشق تلویزیون هستند. وقتی می گویم تلویزیون منظورم تمام برنامه هایی است که از طریق این مانیتور قابلیت پخش و تماشا دارند.

خاطرات یک فیلم بین

اولین تصویری که از سینما و تلویزیون در خاطرم نقش بسته به دو-سه سالگی ام برمی گردد و سینمایی در زرین شهر اصفهان که پدر و مادرم تقریبا تنها تماشاچی های آن بودند. اینکه فیلم های آن سینما چه بود و پدر و مادرم چه فیلم هایی می دیدند از درک کودکی در آن سن ساخته نبود. پدر و مادرم را در آن سینما می بینم که در تاریکی کنار هم نشسته اند و تخمه می شکنند و فیلم می بینند و خودم را می بینم که از قفس مراقبت ها و نظارت های داخل خانه رها شده ام و سینما مرا آزاد کرده و محل بازی و شیطنتم شده است. پر و بال گشوده ام و کل سالن را از بالا تا پایین و از پایین تا بالا و مابین صندلی ها می دوم. ناگهان جایی پایم به پله ای، چیزی گیر می کند و روی زمین می افتم. جیغم به هوا می رود و به گریه می افتم و مامان یا بابا می آیند و از روی زمین بلندم می کنند و همین که گریه ام بند آمد. همه چیز را فراموش می کنم و دوباره شیطنتم گل می کند و می دوم  و می دوم و می دوم…..

مدیر مدسه | جلال آل احمد | نقد کتاب

دوست دارم نقد کتاب را از روی جلدش شروع کنم که توسط منصور پاکزاد طراحی شده. جلد کتاب دورنگ دارد.بالا سفید رنگ است ،که عبارت” مدیر مدرسه ” آنجا نوشته شده و در پایین امضای معروف جلال آل احمد به چشم می خورد و پایین تر تصویر چشم ها و سبیل ،از چهره ی نویسنده در زمینه ای آبی رنگ که بخشی ازمتن کتاب…

error: به دلیل حفظ حقوق مولف شما مجاز به کپی و اننتشار مطالب نیستید